حسین حسن‌زاده

حسین حسن‌زاده

«کاشکی هستی زبانی داشتی / تا ز هستان پرده‌ها برداشتی» (مولوی)
حسین حسن‌زاده

حسین حسن‌زاده

«کاشکی هستی زبانی داشتی / تا ز هستان پرده‌ها برداشتی» (مولوی)

یلدا یعنی میلاد!


حسن انوری:

«آخرین شب پاییز در نیم‌کره شمالی و بلندترین شب سال (مقارن با میلاد عیسی (ع))» (فرهنگ بزرگ سخن، ج ۸)

 

محمد معین:

«درازترین شب سال، شب اول برج جَدی، شب چله بزرگ زمستان.» (فرهنگ فارسی معین، ج ۲) «”یلدا“ کلمه‌ای است سُریانی به معنی ”میلاد“ عربی، چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق می‌کرده‌اند.» (برهان قاطع، ج ۴، ص ۲۴۴۷: پانوشت ۸)

 

حسن عمید:

«کلمه سُریانی به معنی میلاد، وقت ولادت، به معنی زمان ولادت حضرت عیسی هم گفته‌اند. در فارسی، شب یلدا شبی را می‌گویند که از آن شب درازتر نباشد و آن شب آخر پاییز و شب اول زمستان است. شب اول دی‌ماه که شب اول چله و درازترینِ شب‌ها و قریب ۱۴ ساعت است.» (فرهنگ فارسی عمید)

 

یادداشت‌ها:

ـ انوری، حسن. (سرویراستار). (۱۳۸۱). فرهنگ بزرگ سخن. (۸ جلد). تهران: سخن.

ـ معین، محمد. (۱۳۸۱). فرهنگ فارسی معین. (۲ جلد). تهران: اَدنا.

ـ خلف تبریزی، محمدحسین. (۱۰۶۲ ھـ. ﻗـ.). برهان قاطع. (۵ جلد). ویراستهٔ محمد معین (۱۳۴۲). چاپ دوم. تهران: کتاب‌فروشی ابن سینا.

ـ عمید، حسن. (۱۳۸۹). فرهنگ فارسی عمید. ویراستهٔ عزیزالله علی‌زاده. تهران: راه رشد.

پهپاد!

پهپاد کوتاه‌نوشت «پرنده هدایت‌پذیر از راه دور» ]Unattended Aerial Vehicle [است.

 

یادداشت‌ها:

ـ اینستاگرام: درست‌ بنویسیم (دسترسی در 1395/11/30)

واژه برگزیده فرهنگ‌های آکسفورد در سال 2015

در سال 2015، دست‌اندرکاران فرهنگ‌های آکسفورد شکلک خندان  را به عنوان واژه سال برگزیدند (وبلاگ فرهنگ‌های آکسفورد، دسترسی در 1395/9/5). این اولین بار بود که یک تصویرنگاره [pictograph] به عنوان واژه سال انتخاب می‌شود. گفتنی است تصویرنگاره تصورهای [images] خاصی را به طور منسجمی بازنمود می‌کند (Yule 2014: 2013). در زیر چند تصویرنگاره رایج را می‌بینید (ibid.):

 

یادداشت‌ها:

- Oxford Dictionaries (accessed December 5, 2016)

- Yule, G. (2014). The Study of Language. 5th edition. UK: Cambridge.

فایده واژه‌نامه

علی صلح‌جو، مترجم، ویراستار و زبان‌پژوه سرشناس، درباره «فایده واژه‌نامه» می‌نویسد:


«بیشتر مترجمان معادل خارجی اصطلاحات را کنار آنها می‌دهند یا اینکه تمام آنها را جمع می‌کنند و با نظم الفبایی به صورت واژه‌نامه در انتهای کتاب، بعد از کتاب‌نامه و قبل از نمایه، می‌آورند. واژه‌نامه چهار فایده دارد.


اول، سبب یکدست‌شدن اصطلاحات در سراسر کتاب می‌شود. اگر مترجم پیش از شروع ترجمه برای هریک از اصطلاحاتی که در آن اثر آمده است معادل فارسی واحدی در نظر بگیرد و آن را به صورت واژه‌نامه الفبایی کنار دست خود داشته باشد، مطمئن خواهد بود که وحدت اصطلاحات در سراسر ترجمه رعایت می‌شود. بنابراین، اولین فایده واژه‌نامه برای خود مترجم است.


دوم، برخی از خوانندگان بدشان نمی‌آید ضمن خواندن آثار علمی یا ادبی با معادل‌های خارجی اصطلاحات آنها آشنا شوند، به خصوص اگر خیال مترجم‌شدن نیز داشته باشند. این گروه دوست دارند، علاوه‌بر واژه‌نامه، معادل‌های خارجی را در کنار اصطلاح فارسی یا در پانوشت ببینند.


سومین فایده واژه‌نامه کمک به مترجمان بعدی است. مترجمی که در حال ترجمه اثری است چه بسا با اصطلاحاتی روبه‌رو شود که در هیچ‌یک از فرهنگ‌های لغت دوزبانه نیامده باشد. در این موقعیت، مترجم دو راه پیش رو دارد:‌ یا باید آن اصطلاح را عیناً وارد فارسی کند (نظیر ماشین، میکروب، ژن، ژنتیک و سونامی) یا اینکه بکوشد معادلی فارسی برایش بسازد (نظیر روان‌شناسی، یارانه، فناوری، و پرتونگاری). مترجمی که هنگام ترجمه برای اصطلاحی جدید معادل می‌سازد راه را برای مترجمی که می‌خواهد بعدها در همان رشته به ترجمه بپردازد هموار می‌کند. بارها پیش آمده است که مترجمان نیاز خود را نه از طریق فرهنگ‌های لغت بلکه به کمک واژه‌نامه کتاب‌های ترجمه‌شده برطرف کرده‌اند، زیرا واژه‌نامه‌ها معمولاً از فرهنگ‌های لغت جلوترند. فرهنگ‌ها این روزها در ایران معمولاً زودتر از پنج سال تجدید ویرایش نمی‌شوند، در حالی که ظرف این مدت ممکن است چندین کتاب به فارسی ترجمه شود. البته، کتاب‌هایی که واژه‌نامه ندارند از این لحاظ هیچ کمکی به مترجمان بعدی نمی‌کنند. حتی کتاب‌هایی که معادل‌های خارجی اصطلاحات در آنها در کنار آنها یا در پای صفحات آمده است از این نظر چندان مفید نیستند، زیرا مترجمی که به دنبال معادل فارسی یک اصطلاح خارجی است وقت و حوصله آن را ندارد که کتاب را از ابتدا تا انتها بخواند تا شاید آن را در متن یا در پانوشت پیدا کند. برعکس، چنانچه کتاب واژه‌نامه داشته باشد با یک نگاه می‌توان دانست که اصطلاح مذکور در آن اثر آمده است یا نه.


چهارمین فایده واژه‌نامه برای فرهنگ‌نگاران است. برخی گمان می‌کنند تدوین‌کنندگان فرهنگ‌های لغت فرهنگ یک‌زبانهٔ عمومی معتبری را برمی‌دارند و تک‌تک مدخل‌های آن را به فارسی ترجمه می‌کنند. چنین نیست. فرهنگ‌نگاران معادل‌های فارسی مدخل‌ها را اساساً از فرهنگ‌های قبلی برمی‌گزینند و در مورد معادل‌های جدید به خصوص از واژه‌نامه کتاب‌هایی استفاده می‌کنند که در فاصله انتشار دو فرهنگ ترجمه شده‌اند. امتیاز کار فرهنگ‌نگاران اساساً به نوع ویرایش و روشمندی آنهاست.» (صلح‌جو، 1394: 127 ــ 128)

 

یادداشت‌ها:

ـ صلح‌جو، ع. (1394). از گوشه و کنار ترجمه. تهران: نشر مرکز. 

نخستین 20 واژه پربسامد در انگلیسی آمریکایی معاصر

فرهنگ بسامد انگلیسی آمریکایی معاصر (2010) اولین 5000 واژه پربسامد در انگلیسی آمریکایی معاصر را به دست می‌دهد. این فرهنگ از بررسی داده‌های یک پیکره 385میلیون‌‌واژه‌ای (شامل انگلیسی گفتاری:‌ مکالمه‌هایی نانوشته از برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی؛ و انگلیسی نوشتاری: کتاب، داستان، فیلم‌نامه، مجله، روزنامه و ...) گرد آمده است. نخستین 20 واژه پربسامد در انگلیسی آمریکایی معاصر را به همراه مقوله آن در زیر ملاحظه می‌کنید :(Davies and Gardner 2010: 9 - 10)


مقوله واژه

واژه‌ها

article

the

1

verb

be

2

conjunction

and

3

preposition

of

4

article

a

5

preposition

in

6

infinitive

to

7

verb

have

8

preposition

to

9

pronoun

it

10

pronoun

I

11

conjunction

that

12

preposition

for

13

pronoun

you

14

pronoun

he

15

preposition

with

16

preposition

on

17

verb

do

18

genitive

’s

19

verb

say

20

 

یادداشت‌ها:

- Davies, M. and Gardner, D. (2010). A Frequency Dictionary of Contemporary American English. UK: Routledge.

قدرت واژه‌ها!



واژه‌های‌تان تأثیر دارند!

آنها را عاقلانه به کار برید!

آیا می‌دانستید

در گذشته، girl بر «فرد جوان (چه مؤنث چه مذکر)»، deer بر «حیوان (در حالت کلی)»، hound‌ بر «سگ» و  meat بر «غذا» دلالت می‌کرده است؟ (Miller and Trask 2015: 37) اما امروزه معنای این واژه‌ها تحول یافته است؛ بارزترین معنای امروزی این واژه‌ها، به ترتیب، عبارت‌اند از: «دختر»، «گوزن»، «سگ شکاری» و «گوشت».

 

یادداشت‌ها:

- Miller, R. M. and Trask, L. (2015). Trask’s Historical Linguistics. 3rd edition. UK: Routledge.

آیا می‌دانستید

در زبان نروژی، برای «مادربزرگ پدری» یک واژه‌ دارند (farmor) و برای «مادربزرگ مادری» واژه‌ای دیگر (mormor (Yule 2014: 272) این تمایز، مثلاً، در زبان فارسی به کمک واژه‌های دیگری («پدری» و «مادری») در کنار واژه «مادربزرگ» بیان می‌شود!

 

یادداشت‌ها:

- Yule, G. (2014). The Study of Language. 5th edition. UK: Cambridge.

 

چند اصطلاح رایج در سربازی


1

جشن پتو

جشنی که در آن یکی را زیر پتو می‌اندازند و می‌زنند

2

رد پای مرغ

غذایی به اسم مرغ، که هیچ‌ خبری از مرغ نیست

3

ساچمه پلو

عدس پلو

4

دمپایی ابری

کتلت

5

پایه‌ خدمت

مدت زمانی که از خدمت هر فرد می‌گذرد

6

مَتش بالاست

خدمتش بالاست

7

بالاخ

بالاخدمتی (سربازی که از خدمتش مدت زیادی می‌گذرد)

8

حلّی دارم

پارتی / آشنا دارم

9

خاموش نکرده موتورشو پیاده کرد

فرمانده حالش رو بدجوری گرفت

10

صفر ترکونده

از 10 ماه خدمتش گذشته

11

جیمبو

سربازی که زیاد جیم می‌کند

12

چهل‌و‌هشتی

سربازی که از پنج‌شنبه عصر تا شنبه صبح مرخصی دارد

13

سوراخ جا انداختن

به سربازهایی می‌گویند که روزهای آخر خدمت‌شان است و سوراخ‌های پوتین‌شان را یکی‌درمیان بند می‌کنند

14

لیوان چای شکستن

آخرین روز خدمت کسی بودن