فرارسیدن بهار و نوروز 1393 را به تمام فارسیزبانان، بهویژه دوستانم، تبریک عرض میکنم. امیدوارم سالی پر از نشاط، سلامتی و سربلندی پیش رو داشته باشید.
صدا و سیمای ایران، بهویژه خبر ساعت14 شبکهٔ یک، در ابتدای اخبار، همیشه عبارت «عناوین اصلی ]خبرها[» را به کار برده، چند تیتر اصلی خبر را برای بینندگان بازگو میکند و سپس به مشروح اخبار میپردازد. اما اگر ـ زبانم لال! ـ بیبیسی فارسی را تماشا کرده باشید، میدانید که این شبکهٔ خبری این عبارت را به کار نمیبرد، بلکه از عبارت «سرخط خبرها» استفاده میکند. شاید این سؤال برای شما مطرح شود که چه فرقی میکند کدامیک از این عبارتها را به کار بریم؟ در پاسخ به این سؤال، باید عرض کنم که این دو عبارت اهمیت چندانی ندارند، بلکه آنچه بسیار مهم است سیاست پشت این دو عبارت است. در مورد اول، صدا و سیمای ایران، به تبع سیاست فرهنگستان زبان و ادب فارسی، نه تنها، در برابر واژهٔ انگلیسی headline، واژهٔ عربی «عنوان» را به کار میبرد، بلکه میتواند آن را به شیوهٔ زبان عربی (جمع مکسّر) جمع ببندد. با نگاهی به اصول و ضوابط واژهگزینی (1388) فرهنگستان میتوان به این نکته پی برد که گروه واژهگزینی فرهنگستان همۀ واژههای عربیتباری را که یا در فارسی امروز تداول دارند و / یا دستکم در چند متن معتبر نظم و نثر فارسی، عمدتاً تا اواخر قرن پنجم، به کار رفتهاند جزء گنجینهٔ واژگانی زبان فارسی میداند و در واژهگزینی مورد استفاده قرار میدهد (ص10). از این رو، بعید نیست که صدا و سیمای ایران نه تنها واژهٔ عربی «عنوان»، که البته در زبان فارسی رایج است، بلکه از جمع مکسر آن، «عناوین»، که باز در زبان فارسی رایج است، استفاده کند. اما، در مورد دوم، بیبیسی فارسی، شاید از سر ملیگرایی، از به کار بردن واژهٔ عربی «عنوان» یا جمع مکسّر آن پرهیز کرده، از برگرتهٔ واژهٔ انگلیسی headline، «سرخط»، استفاده میکند.
شایان ذکر است، در گرتهبرداری [calque]، در مقابل هر جزء معنادار اصطلاح بیگانه یک جزء معنادار در زبان فارسی قرار داده میشود. به طور مثال، واژهٔ headline به عناصر سازندهاش تجزیه شده، در مقابل هر جزء آن برابر فارسیاش قرار میگیرد:
(خط) + line (سر)Headline = head
برابرهای فارسی به هم جوش میخورند و واژهٔ ظاهراً فارسیتر «سرخط» متولد میشود.
نگارندهٔ این سطور با عربیگرایی افراطی و عربیستیزی (یا عربیزدایی) مخالف است، گرچند مرز این دو با فارسینویسی آشکارا مشخص نیست. به اعتقاد او، فارسیزبانان نباید واژهها و عناصر عربی را طرد کنند، بلکه باید، در مواقع ضروری، بهویژه ضرورت علمی، از آنها بهره ببرند. به طور مثال، به اعتقاد نویسندهٔ این سطور، یکی از عناصری که وامگرفتن آن از زبان عربی در زبان فارسی بسیار راهگشا و پرسود است پسوند « ـیّت» است. به کمک و با مقبولیت این پسوند در زبان فارسی، بسیاری از گرهها گشوده میشود. مثلاً، میتوان در برابر یکی از معانی واژهٔ modernism «مدرنیّت» را برساخت و، به طور کلی، این پسوند را دستکم در برابر یکی از معانی –ism انگلیسی به کار برد، البته اگر اُدبای درستنویس و درستاندیش سختگیری، بلکه سنگاندازی، نکنند و بگذارند این پسوند عربی را با واژههای غیرعربی پیوند بزنیم. البته، پرپیداست که تا حد امکان بهتر است و باید از بهکاربردن لغات عربی کهنه و نارسا خودداری کرد. در زبان انگلیسی، نیز متخصصان، هنگامیکه واژه کم میآورند، به زبانهای دیگر، از جمله لاتینی و یونانی، متوسل میشوند. در این زبان، هیچکس توی کرنا نمیکند که ای وای! این واژه یا اصطلاح انگلیسیتبار نیست، بلکه کاملاً با آغوش باز آن را، در صورت خوشساختی، میپذیرند. اصولاً، دادوستد زبانی امری طبیعی، بلکه اجتنابناپذیر، است و سرهگرایی راه به جایی نمیبرد.
یادداشتها:
برخی از اُدبا فارسیزبانان را از بهکاربردن «نشانگر» و «نمایانگر» به معنای «نشاندهنده» برحذر میدارند. آنها، در مورد واژهٔ «نشانگر»، بر این باورند که «پسوند "گر" معمولاً به معنای "سازنده" و مجازاً "کننده، انجامدهنده" است و همراه اسم میآید ... . بنابراین، نشانگر به معنای "سازندهٔ نشان (مثلاً، نشان افتخار)" میتواند صحیح باشد. اما به معنای "نشاندهنده" غلط است، زیرا نشان اسم مصدر نشان دادن نیست» (نجفی، 1370: 386). و در مورد واژهٔ «نمایانگر»، ادعا میکنند که «این کلمه در متون معتبر قدیم به کار نرفته است و از نظر ساختاری هم غلط است، زیرا پسوند "گر" هیچوقت به صفت نمیچسبد» (عالیعباسآباد، 1385: 341).
به نظر میرسد، از محققان و ادیبان، اولین شخصی که ساخت این دو واژه را به معنای «نشاندهنده» غلط خوانده است جعفر شعار باشد. ایشان، پس از بررسی ساخت و کاربرد پسوند «گر» در زبان فارسی قدیم، برای این پسوند، از نظر ترکیبشدن با پایهٔ آن، دو طرز ساخت یافتهاند. به اعتقاد ایشان، پسوند «گر» (1) به اسم ذات افزوده میشده و غالباً معنی شغل و پیشه میداده. مانند: آهنگر، مسگر؛ (2) به اسم معنا (یا مادهٔ فعل و اسم مصدر و حاصل مصدر و مصدر عربی، که همه اسماند) افزوده میشده و معنای صفت فاعلی میداده است. مانند: خوگر، دروگر و خواهشگر (شعار، 1355: 3-172 به نقل از صادقی، 1370: 13).
از این رو، ایشان عنوان داشتهاند که دو ترکیب «نشانگر» و «نمایانگر» غلط است، زیرا «نشانگر» از فعل «نشان دادن» گرفته شده، که جزء دوم آن را انداختهاند و چنین حذفی روا نیست؛ و در واژهٔ «نمایانگر»، پسوند «گر» به واژهٔ «نمایان»، که صفت است، الحاق شده است، در حالیکه به جای آن باید گفت «نمایشگر»، زیرا «نمایش» اسم معناست و الحاق «گر» به آن مطابق قاعدهٔ فوق است (صادقی، 1370: 13).
به نظر میرسد بیشتر استدلالهای فوق دربارهٔ واژههای «نشانگر» و «نمایانگر» درست نیست. به طور مثال، در خصوص اینکه برخیها ادعا کردهاند که واژهٔ نمایانگر «از نظر ساختاری غلط است، زیرا پسوند "گر" هیچوقت به صفت نمیچسبد» (عالیعباسآباد، 1385: 341)، باید گفت قید مطلق «هیچوقت» کار دست آدم میدهد، زیرا پسوند «گر» دستکم در یک مورد به صفت چسبیده است:
«گرچه تفسیر زبان روشنگر است
لیک عشق بیزبان روشنتر است»
(مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش6)
واژهٔ «روشنگر» در لغتنامهٔ دهخدا نیز راه یافته است. با جستوجوی سادهای در نرمافزار گنجور رومیزی، میتوان بهسادگی پیبرد که بسیاری از شاعران فارسیزبان، از جمله مولوی، وحشی، صائب تبریزی، رهی معیری، اقبال لاهوری و بیدل دهلوی، این واژه را به کار بردهاند. یا مثلاً، در مورد ادعای غلط بودن ساخت این دو واژه، باید گفت «اگر به موارد کاربرد این پسوند ]پسوند گر[ در فارسی معاصر، و حتی در متون قدیم، دقیقتر نگاه کنیم، درمییابیم که کاربرد این پسوند تابع قاعدهٔ خاصی است که از نظر محققان پوشیده مانده است و مواردی که خلاف قاعده به نظر میرسد ]یعنی نشانگر و نمایانگر[ دقیقاً تابع همین قاعده است» (صادقی، 1370: 13).
علی اشرف صادقی، زبانشناس نامآشنا، بهدرستی عنوان میدارد که یکی از کاربردهای پسوند «گر»، که در فارسی معاصر بسیار فعال شده است، استعمال آن در معنی «کننده» است. «کلماتی که " ـگر" در آنها در این معنا به کار رفته است دلالت بر حرفه و شغل ندارند، بلکه نقش " ـگر" در اینجا ساختن اسم فاعل از فعلهای مرکبی است که جزء فعلی یا همکرد آنها فعل "کردن" است. در زبان معاصر، اسم فاعل بسیاری از اینگونه افعال، به طور قیاسی با " ـگر" ساخته میشوند، بدون اینکه در متون فارسی قدیم بتوان شاهدی برای آنها یافت، چنانکه در مثالهای زیر نمونهٔ آنها را میتوان دید:
آشوبگر < آشوب کردن
آغازگر < آغاز کردن
احیاگر < احیا کردن
اخلالگر < اخلال کردن
استعمارگر < استعمار کردن
اشغالگر < اشغال کردن
.
.
.
غارتگر < غارت کردن
گزارشگر < گزارش کردن
نمایانگر < نمایان کردن
گفتن ندارد که جزء اول اینگونه افعال هم میتواند اسم باشد و هم صفت. بیشتر نمونههای بالا افعالی هستند که جزء اول آنها اسم است، اما در "نمایان کردن"، که "نمایانگر" از آن ساخته شده است، این جزء صفت است. جزء اول فعل "روشن کردن" نیز صفت است. بنابراین، [...] ]واژهٔ[ "نمایانگر" بههیچوجه مخالف قیاس نیست و طبق الگوی مذکور در بالا ساخته شده است. [...] ]البته[ نباید تصور کرد که از هر فعل مرکبی که با "کردن" ساخته شده میتوان به کمک " ـگر" اسم فاعل ساخت» (همان: 13- 14).
و اما دربارهٔ واژهٔ «نشانگر»، که عنوان شد، با انداختن همکرد «دادن» از فعل مرکب «نشان دادن» ساخته شده است، باید گفت این واژه تنها نیست، بلکه، در زبان فارسی، واژهٔ دیگری نیز یافت میشود که با « ـگر» ساخته شده، اما فعل مرکبی که این واژه از آن گرفته شده با همکرد «دادن» ساخته شده است. آن واژه «نمایشگر»، به معنای «نمایشدهنده» و «هنرپیشه» است، که در لغتنامهٔ دهخدا نیز ضبط شده است (همان: 15). «وجود این دو ترکیب ظاهراً نشاندهندهٔ این امر است که " ـگر" در حال سرایت به بعضی از افعال مرکبی است که، به جای "کردن"، با همکرد "دادن" ساخته شدهاند. علت این امر ظاهراً این است که "دادن" در افعالی مانند نشان دادن، نمایش دادن و جز آنها معنی لغوی خود را از دست داده و به ابزاری دستوری برای ساختن افعال مرکب شده است. در افعال تعلیم دادن، آزار دادن، آواز دادن، خبر دادن، تکیه دادن، نام دادن، سلام دادن، جواب دادن، گل دادن، میوه دادن، ارائه دادن و ... نیز فعل "دادن" به معنی اصلی خود به کار نرفته، بلکه تقریباً به معنی "کردن، انجام دادن و ایجاد کردن" استعمال شده است» (همان: 15). از این رو، «نشانگر» به معنای «نشاندهنده» واژهٔ غلطی نیست.
یادداشتها:
ـ شعار، ج. (1355). پژوهشی در دستور زبان فارسی. تهران.
ـ صادقی، ع. ا. (1370). شیوهها و امکانات واژهسازی در زبان فارسی معاصر (1). مجلهٔ نشر دانش، ش64، ص12 – 18.
ـ عالیعباسآباد، ی. (1385). فرهنگ درستنویسی سخن. تهران: سخن.
ـ نجفی، ا. (1370). غلط ننویسیم: فرهنگ دشواریهای زبان فارسی. چاپ 3م. تهران: نشر مرکز.
ـ نرمافزار گنجور رومیزی. ویرایش 2.72
ـ نرمافزار لغتنامهٔ دهخدا. تهران: دانشگاه تهران.
در زبان فارسی، دو نوع «یک» داریم: «یکِ» عدد و «یکِ» نکره. منظور از «یکِ» عدد همان است که برای شمارش به کار میرود. به طور مثال، «هنگامیکه میگوییم: "یک نفر از اینجا گذشت"، مقصود این است که گذرنده بیش از یک نفر نبوده است» (نجفی، 1370: 426). «یکِ» نکره نیز همان است که پیش از اسم میآید و آن را نکره میسازد: «یک شب تأمل ایام گذشته میکردم و بر عمر تلفکرده تأسف میخوردم» (گستان سعدی، به نقل از نجفی، 1370: 428) یا «با این همه میشود یک عریضه نوشت» (نونوالقلم آلاحمد، به نقل از انوری و احمدیگیوی، 1390: 88). شایان ذکر است، از زبانشناسان، باطنی در توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی (1348) صراحتاً اشارهای به «یکِ» نکره نمیکند، بلکه از دیدگاه او، تکواژ مقید [bound morpheme] –ی (i-) نشانهٔ نکره است (1348: 157). اما در مقایسهٔ مقولات اسم در زبان فارسی و انگلیسی (1355) «یکِ» نکره را در ردیف (–ی) نکره بررسی میکند. غلامعلیزاده پا را یک گام فراتر گذاشته، در زبان فارسی قائل به حرف تعریف نامعین است (1374: 61). او برای این نوع «یک» مثال زیر را میآورد:
ـ هنگام نوشتن به یک لهجهٔ خاص، زبان نقش ویژهای را ایفا میکند (همان: 61)
او عنوان میدارد که، در این مثال، «یک» حاکی از عدد نیست، بلکه حرف تعریف به شمار میآید و بدین علت، میتوان آن را با (–ی) نکره جایگزین کرد، بیآنکه مفهوم جمله غیرعادی جلوه کند (همان: 61 – 62):
ـ هنگام نوشتن به لهجهای خاص، زبان نقش ویژهای را ایفا میکند.
در زبان انگلیسی، a یا an دستکم در دو موقعیت به کار میرود:
(1) پیش از اسم نکره [Indefinite noun]؛ (2) پیش از اسم جنس [Generic noun].
- I saw a soldier on the street yesterday. [Indefinite noun]
ـ دیروز سربازی / یک سرباز را در خیابان دیدم.
- A banana is yellow. [Generic noun]
ـ موز زرد است.
چنانکه از مثالهای بالا برمیآید، هنگامیکه a یا an پیش از اسم نکره به کار میرود، میتوان آن را به «یک»، یا بسیار طبیعیتر، به (–ی) نکره، در فارسی، ترجمه کرد. اما اگر a یا an پیش از اسم جنس به کار رود، از آنجاییکه، در فارسی، اسم جنس «بیهیچ نشانه میآید و معمولاً مفرد است» (انوری و احمدیگیوی، 1390: 87)، نباید ترجمه شود. «مترجمان تازهکار ناآگاهانه این حرف تعریف را ]که پیش از اسم جنس میآید[ ترجمه میکنند و در نتیجه نوشتههای فارسی (متنهای ترجمهشده) پر شده است از این یکهای زاید: "یک مسلمان نباید دروغ بگوید."؛ "یک معلم نباید دربارهٔ زندگی خانوادگی شاگردانش کنجکاوی کند." اینها یکهایی است که از طریق A Moslem و A Teacher وارد زبان فارسی شده است. در فارسی، طبیعی آن است که بگویند: "مسلمان نباید دروغ بگوید." یا "معلم نباید دربارهٔ زندگی خانوادگی شاگردانش کنجکاوی کند"» (صلحجو، 1386: 204). البته باید توجه کرد که نباید هر «یک»ای را زاید پنداشت. به طور مثال، اگر در مثال بالا «یک» را در جملهٔ «دیروز یک سرباز را در خیابان دیدم» زاید فرض کنیم و آن را به صورت «دیروز سرباز را در خیابان دیدم» بازنویسی کنیم، دچار اشتباه شدهایم، چراکه با این حذف، عبارت نکرهٔ «یک سرباز» را به معرفه تبدیل کردهایم. رویهمرفته، بهتر است و باید از بهکاربردن «یکِ» زاید پرهیز کرد.
یادداشتها:
ـ انوری، ح. و احمدی گیوی، ح. (1390). دستور زبان فارسی2، ویرایش 4م. تهران: فاطمی.
ـ باطنی، م.ر. (1348). توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی. تهران: امیرکبیر.
ـ باطنی، م.ر. (1355). مقایسهٔ مقولات اسم در زبان فارسی و انگلیسی. در: باطنی، م.ر. (1376). پیرامون زبان و زبانشناسی: مجموعه مقالات (صص136 ـ 123). چاپ 2م. تهران: آگاه.
ـ صلحجو، ع. (1386). نکتههای ویرایش. تهران: نشر مرکز.
ـ غلامعلیزاده، خ. (1374). ساخت زبان فارسی. تهران: احیای کتاب.
تریلیآوت [TrayLayout] نرمافزاری رایگان و کمحجم است. پس از نصب و اجرای آن، با فشردن همزمان کلیدهای (space+shift) نیمفاصله نگاشته میشود. شایان ذکر است نیمفاصله همان فاصلهٔ «درونکلمهای» است که معمولاً میان اجزای ترکیب و اغلب در حروف منفصل میگذارند. به طور مثال، فاصلهٔ میان تکتک حروف واژهٔ «ورود» یا فاصلهٔ میان ویژگی و ها در واژهٔ «ویژگیها» نیمفاصله خوانده میشود.
در زیر، پنجرهٔ اصلی این نرمافزار را ملاحظه میکنید:
پوچواژه در زبان فارسی (1389) عنوان مقالهای است به قلم علی درزی و شجاع تفکر رضایی. در این مقاله، «پوچواژه» در برابر expletive انگلیسی به کار رفته است. با اینکه معلوم نیست چه کسی «پوچواژه» را برساخته است، این معادل بهمراتب بهتر و شفافتر از معادلهایی است که در فرهنگ هزاره (1379) آمده است: «لفظ زاید»، «لفظ حشو» و «کلمهٔ حشو». شایان ذکر است پوچواژه واژهای است فاقد ارزش معنایی، که، به لحاظ نحوی، جانشین عنصر دیگری شده است. «واژههای it و there پوچواژههای زبان انگلیسی هستند» (ص58).
- It is his duty to go.
- There is nothing here.
اما اینکه آیا در زبان فارسی هم پوچواژه وجود دارد یا نه محل اختلاف است. مؤلفان این مقاله ادعا میکنند که در زبان فارسی نیز پوچواژه وجود دارد. آنها واژهٔ «این» را در ساختهایی شبیه مثال زیر پوچواژهٔ آشکار زبان فارسی میدانند، که به اعتقاد بسیاری، از جمله نجفی (1370: 51)، از طریق ترجمههای لفظبهلفظ، یا به عبارت فنیتر، از طریق گرتهبرداری [calque]، وارد زبان فارسی شدهاند.
ـ این واضحه که علی نمیتونه تو امتحان قبول بشه (ص63).
شایان توجه است که این مقاله را میتوان از پایگاه مجلات تخصصی یا از وبگاه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دانلود کرد (دسترسی در 1393/1/1).
یادداشتها:
ـ درزی، ع. و تفکر رضایی، ش. (1389). پوچواژه در زبان فارسی. مجلهٔ پژوهشهای زبانشناسی، س2، ش2، (صص57 - 73).
ـ حقشناس، ع.م. و دیگران (1379). فرهنگ هزاره. تهران: فرهنگ معاصر.
ـ نجفی، ا. (1370). غلط ننویسیم: فرهنگ دشواریهای زبان فارسی. چاپ 3م. تهران: نشر مرکز.