از جمله مفاهیمی که برای زبانآموزان مشکلساز است جنس دستوری [grammatical gender] و جنس زیستشناختی [biological gender] است. جنس دستوری «یک تمایز دستوری است که در برخی از زبانها تقسیمبندی واژهها را، براساس ویژگیهای تصریفی و مطابقت، به مقولههایی نظیر مذکر، مؤنث، یا خنثی ممکن میسازد و منحصر به اسمهایی نیست که جنس ذاتی دارند ]مثلاً، مرد، زن، پسر، دختر، ...] » (Richards and Schmidt 2010: 240)، در حالیکه جنس زیستشناختی عبارت است از اینکه مثلاً انسانی مذکر است یا مؤنث، یا حیوانی نر است یا ماده. نکتهٔ حائز اهمیت این است که بین این دو مفهوم رابطهٔ یکبهیک وجود ندارد؛ به عبارت دیگر، جنس دستوری الزاماً منعکسکنندهٔ جنس زیستشناختی نیست. از این رو، این طور نیست که اسم مذکر الزاماً به انسان یا حیوان مذکر و اسم مؤنث الزاماً به انسان یا حیوان مؤنث دلالت کند. بلکه، «تمایز جنس ]دستوری[ [...] یک تمایز نحوی است که ایجاب میکند اسم با فعل و صفت و دیگر متعلقات خود در جمله یک نوع مطابقهٔ خاص داشته باشد» (باطنی، 1357: 37).
از چند لحاظ، میتوان نشان داد که جنس دستوری الزاماً منعکسکنندهٔ جنس زیستشناختی نیست. نخست اینکه، در زبانهایی که این تمایز را دارند، اسمهای اشیای بیجان و اسمهای معنا، که مذکر و مؤنث دربارهٔ آنها مطرح نیست، از نظر جنس، متمایز میشوند. به طور مثال، در زبان عربی، جسم (تن) مذکر، نفس (روان) مؤنث، رأس (سر) مذکر و رجل (پا) مؤنث است. دوم اینکه، در زبان واحد، اشیا و پدیدههای نزدیکبههم، که از یک مقولهاند، بدون هیچ دلیلی، جنس متفاوت دارند. مثلاً، در زبان آلمانی، Löffel (قاشق) مذکر است، اما Gabel (چنگال) مؤنث و Messer (کارد) خنثی. سوم اینکه، اسم اشیا و پدیدههای واحد در زبانهای مختلف اغلب جنس متفاوت دارد. به طور مثال، در زبان فرانسوی، soleil (خورشید) مذکر است و lune (ماه) مؤنث. اما در زبان عربی، قمر (ماه) مذکر است و شمس (خورشید) مؤنث (همان: 34).
دکتر باطنی (1357) از سختگیری دستورنویسان سنتی دربارهٔ جنس دستوری چنین انتقاد میکند: «در اکثر کتابهای صرف و نحو عربی، مذکر و مؤنث را چنین تعریف کردهاند: "مذکر اسمی است که نام یا وصف انسان یا حیوان نر باشد" و "مؤنث اسمی است که نام یا وصف انسان یا حیوان ماده باشد." چون این تعریفها ... جامع و مانع نیستند، ناچار، در عمل، استثناهای فراوان پیدا میکنند، به طوریکه، برای توجیه آنها، دستورنویسان عربی مجبور شدهاند مقولات تازهای از مذکر و مؤنث در این زبان بشناسند، تا از این راه، تعریف بالا را دستنخورده نگه دارند. مثلاً، وقتی میبینند "جسم" و "رأس"، با آنکه "نام یا وصف انسان یا حیوان نر" نیست، در نحو زبان، رفتاری شبیه به اسمهایی دارد که این تعریف دربارهٔ آنها صادق است و وقتی میبینند "نفس" و "رجل"، با آنکه "نام یا وصف انسان یا حیوان ماده" نیست، در نحو زبان، رفتاری شبیه به اسمهایی دارد که این تعریف دربارهٔ آنها صادق است، ناچار میشوند دو مقولهٔ تازه در این زمینه بشناسند و به گروه اول مذکر مجازی و به گروه دوم مؤنث مجازی اطلاق کنند و آنها را از مذکر و مؤنث "حقیقی"، که "نام یا وصف انسان یا حیوان نر یا ماده" است، تفکیک کنند. از طرف دیگر میگویند علامت تأنیث یکی از سه چیز است: "(1) تاء. مانند: فاطمة؛ (2) الف کوتاه (مقصور). مانند: لیلیٰ؛ و (3) الف کشیده (ممدود). مانند: خنساء." ولی چون این تعریف صوری نیز جامع و مانع نیست، ناچار استثناهایی پیدا میکند، که باز، برای توجیه آنها، به مقولات تازهای از مذکر و مؤنث نیاز پیدا میشود. مثلاً، وقتی میبینند بعضی از اسمهای مؤنث که "نام یا وصف انسان یا حیوان ماده" است هیچکدام از این علامتها را ندارند، از آنها مقولهٔ تازهای میسازند و آن را مؤنث معنوی میخوانند. و نیز وقتی میبینند بعضی از اسمهای مذکر که "نام یا وصف انسان یا حیوان نر" است یکی از این علامتهای مؤنثبودن را دارد، باز از آنها مقولهٔ دیگری میسازند و آن را مؤنث لفظی میگویند. اگر دستورنویسان زبان عربی بیجهت سعی نمیکردند تمایز جنس در این زبان را با تمایز جنس در مفهوم زیستشناسی یکسان بدانند، به این دشواریها دچار نمیشدند و این همه انواع متفاوت مذکر و مؤنث پیدا نمیکردند» (همان: 35 – 37).
یادداشتها:
ـ باطنی، م.ر. (1357). نگاهی تازه به دستور زبان. تهران: آگاه.
- Richards, J. C. and Schmidt, R. (2010). Longman Dictionary of Language Teaching and Applied Linguistics. 4th edition.