چندی پیش، مطالعهٔ کتاب خواندنی آشنایی با فراگیری زبان دوم (2006) را به پایان بردم. نویسندهٔ این کتاب از سه منظر زبانشناختی، روانشناختی و اجتماعی به موضوع فراگیری [acquisition] زبان دوم پرداخته است. به بیان دقیقتر، مؤلف این کتاب میکوشد از این سه منظر پاسخ پرسشهای سهگانهٔ زیر را به دست دهد:
1. یادگیرندهٔ زبان دوم دقیقاً چه چیزی را میآموزد؟
2. این زبانآموز چگونه دانش زبان دوم را فرامیگیرد؟
3. چرا برخی از زبانآموزان موفقتر از دیگراناند؟
او اختلاف برخاسته از سه منظر متفاوت زبانشناختی، روانشناختی و اجتماعی در پاسخ به پرسشهای سهگانه بالا را با توسل به داستان «تاریکخانه و فیل» توجیه میکند: «پس، تعجبی ندارد که فهم حاصل از این منظرهای متفاوت ظاهراً به طوری ناسازگار باشد که شبیه آن حکایت معروف آسیایی شود، که در آن سه نابینا فیلی را توصیف میکنند: یکی دُمش را لمس میکند و میگوید شبیه ریسمان است؛ دیگری پهلویش را لمس میکند و میگوید صاف و لاستیکمانند است؛ سومی خرطومش را لمس میکند و آن را شبیه شلنگ درازی میداند. در حالی که هریک از این برداشتها به طور جداگانه صحیح است، آنها ناکام میمانند که تصویری دقیق از کلّ آن حیوان به دست دهند، چون منظری کُلنگرانه یا آمیخته وجود ندارد» (Saville-Troike 2006: 3).
گفتنی است برخی بر این باورند که اصل این داستان هندی است. به هر حال، این داستان را در مثنوی معنوی مولوی چنین میخوانیم:
پیل اندر خانهٔ تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هُنود
از برای دیدنش مَردم بسی
اندر آن ظلمت همیشد هرکسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکیش کف میبسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست ای نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید
آن بَرو چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف بر پایش بسود
گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست
گفت خود این پیل چون تختی به دست
همچنین هریک به جزوی که رسید
فهم آن میکرد هر جا میشنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هرکس اگر شمعی بُدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دستست و بس
نیست کف را بر همهٔ او دسترس
چشم دریا دیگرست و کف دگر
کف بهل و ز دیدهٔ دریا نگر
(مثنوی معنوی، دفتر 3م، بخش 49م)
یادداشتها:
ـ نرمافزار گنجور رومیزی. ویرایش 2.72
- Saville-Troike, M. (2006). Introducing Second Language Acquisition. UK: Cambridge.