بسیاری از صفتهایی را که به صورت «(غیر)قابل ...» بهکار میروند میتوان به کمک پسوند «ــ(نا)پذیر» بیان کرد. به طور مثال، میتوان بهجای صورت «(غیر)قابلتغییر» گفت «تغییر(نا)پذیر». در این صفتها، «قابل» به معنای «امکان یا قابلیت کار یا حالتی» است. به بیان دیگر، آنچه «(غیر)قابلتغییر» است امکان یا قابلیت تغییر برای آن وجود (نـ)دارد. صفتهایی را که به صورت «(غیر)قابل ...» بهکار میروند نمیتوان غلط دانست. اما صفتهایی را که با پسوند «ــ(نا)پذیر» به کار میروند باید بر این صفتها ترجیح داد. امتیاز سودمند و مهم «ــ(نا)پذیر» بر «(غیر)قابل» کوتاهی مقولهٔ اسمی حاصل از آن است. به عبارت دیگر، برای تبدیل صفت «تغییر(نا)پذیر» به اسم، کافی است به انتهای آن پسوند اسمساز «–ی» را افزود: «تغییر(نا)پذیری». اما برای تبدیل صورت «(غیر)قابلتغییر» به اسم، باید مصدر «بودن» را به آن افزود: «(غیر)قابلتغییربودن». البته، باید توجه داشت که همهٔ صفتهایی را که به صورت «قابل ...» بهکار میروند نمیتوان با پسوند «ــپذیر» بیان کرد. به تعبیر دیگر، صفتهای نظیر «قابلاعتماد»، «قابلاعتنا»، «قابلذکر» و «قابلملاحظه» را، که در آنها «قابل» به معنای «شایسته، درخور، مناسب» است، نمیتوان با پسوند «ــپذیر» بیان کرد.
در زبان انگلیسی، پسوند ناظر بر «قابلِ ...» و «ــپذیر» -able / -ible است، که ظاهراً دو کاربرد دارد: (1) از اسم، صفت میسازد و به معنای «برخورداری از ویژگی یا حالتی خاص» است. مانند: knowledgeable، responsible و comfortable؛ (2) از فعل، صفت میسازد و بر «امکان یا قابلیت کار یا حالتی» دلالت دارد. مانند: breakable، washable و reducible. البته باید به این نیز توجه کرد که نمیتوان همیشه -able / -ible را به «قابلِ ...» و «ــپذیر» برگرداند، بلکه چنین امری در بسیاری از موارد امکانپذیر است، چنانکه میتوان countable را به «شمارشپذیر»/«قابلشمارش» برگرداند، گرچند که برابرِ «شمردنی» نیز وجود دارد.
برخی از اُدبا فارسیزبانان را از بهکاربردن «نشانگر» و «نمایانگر» به معنای «نشاندهنده» برحذر میدارند. آنها، در مورد واژهٔ «نشانگر»، بر این باورند که «پسوند "گر" معمولاً به معنای "سازنده" و مجازاً "کننده، انجامدهنده" است و همراه اسم میآید ... . بنابراین، نشانگر به معنای "سازندهٔ نشان (مثلاً، نشان افتخار)" میتواند صحیح باشد. اما به معنای "نشاندهنده" غلط است، زیرا نشان اسم مصدر نشان دادن نیست» (نجفی، 1370: 386). و در مورد واژهٔ «نمایانگر»، ادعا میکنند که «این کلمه در متون معتبر قدیم به کار نرفته است و از نظر ساختاری هم غلط است، زیرا پسوند "گر" هیچوقت به صفت نمیچسبد» (عالیعباسآباد، 1385: 341).
به نظر میرسد، از محققان و ادیبان، اولین شخصی که ساخت این دو واژه را به معنای «نشاندهنده» غلط خوانده است جعفر شعار باشد. ایشان، پس از بررسی ساخت و کاربرد پسوند «گر» در زبان فارسی قدیم، برای این پسوند، از نظر ترکیبشدن با پایهٔ آن، دو طرز ساخت یافتهاند. به اعتقاد ایشان، پسوند «گر» (1) به اسم ذات افزوده میشده و غالباً معنی شغل و پیشه میداده. مانند: آهنگر، مسگر؛ (2) به اسم معنا (یا مادهٔ فعل و اسم مصدر و حاصل مصدر و مصدر عربی، که همه اسماند) افزوده میشده و معنای صفت فاعلی میداده است. مانند: خوگر، دروگر و خواهشگر (شعار، 1355: 3-172 به نقل از صادقی، 1370: 13).
از این رو، ایشان عنوان داشتهاند که دو ترکیب «نشانگر» و «نمایانگر» غلط است، زیرا «نشانگر» از فعل «نشان دادن» گرفته شده، که جزء دوم آن را انداختهاند و چنین حذفی روا نیست؛ و در واژهٔ «نمایانگر»، پسوند «گر» به واژهٔ «نمایان»، که صفت است، الحاق شده است، در حالیکه به جای آن باید گفت «نمایشگر»، زیرا «نمایش» اسم معناست و الحاق «گر» به آن مطابق قاعدهٔ فوق است (صادقی، 1370: 13).
به نظر میرسد بیشتر استدلالهای فوق دربارهٔ واژههای «نشانگر» و «نمایانگر» درست نیست. به طور مثال، در خصوص اینکه برخیها ادعا کردهاند که واژهٔ نمایانگر «از نظر ساختاری غلط است، زیرا پسوند "گر" هیچوقت به صفت نمیچسبد» (عالیعباسآباد، 1385: 341)، باید گفت قید مطلق «هیچوقت» کار دست آدم میدهد، زیرا پسوند «گر» دستکم در یک مورد به صفت چسبیده است:
«گرچه تفسیر زبان روشنگر است
لیک عشق بیزبان روشنتر است»
(مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش6)
واژهٔ «روشنگر» در لغتنامهٔ دهخدا نیز راه یافته است. با جستوجوی سادهای در نرمافزار گنجور رومیزی، میتوان بهسادگی پیبرد که بسیاری از شاعران فارسیزبان، از جمله مولوی، وحشی، صائب تبریزی، رهی معیری، اقبال لاهوری و بیدل دهلوی، این واژه را به کار بردهاند. یا مثلاً، در مورد ادعای غلط بودن ساخت این دو واژه، باید گفت «اگر به موارد کاربرد این پسوند ]پسوند گر[ در فارسی معاصر، و حتی در متون قدیم، دقیقتر نگاه کنیم، درمییابیم که کاربرد این پسوند تابع قاعدهٔ خاصی است که از نظر محققان پوشیده مانده است و مواردی که خلاف قاعده به نظر میرسد ]یعنی نشانگر و نمایانگر[ دقیقاً تابع همین قاعده است» (صادقی، 1370: 13).
علی اشرف صادقی، زبانشناس نامآشنا، بهدرستی عنوان میدارد که یکی از کاربردهای پسوند «گر»، که در فارسی معاصر بسیار فعال شده است، استعمال آن در معنی «کننده» است. «کلماتی که " ـگر" در آنها در این معنا به کار رفته است دلالت بر حرفه و شغل ندارند، بلکه نقش " ـگر" در اینجا ساختن اسم فاعل از فعلهای مرکبی است که جزء فعلی یا همکرد آنها فعل "کردن" است. در زبان معاصر، اسم فاعل بسیاری از اینگونه افعال، به طور قیاسی با " ـگر" ساخته میشوند، بدون اینکه در متون فارسی قدیم بتوان شاهدی برای آنها یافت، چنانکه در مثالهای زیر نمونهٔ آنها را میتوان دید:
آشوبگر < آشوب کردن
آغازگر < آغاز کردن
احیاگر < احیا کردن
اخلالگر < اخلال کردن
استعمارگر < استعمار کردن
اشغالگر < اشغال کردن
.
.
.
غارتگر < غارت کردن
گزارشگر < گزارش کردن
نمایانگر < نمایان کردن
گفتن ندارد که جزء اول اینگونه افعال هم میتواند اسم باشد و هم صفت. بیشتر نمونههای بالا افعالی هستند که جزء اول آنها اسم است، اما در "نمایان کردن"، که "نمایانگر" از آن ساخته شده است، این جزء صفت است. جزء اول فعل "روشن کردن" نیز صفت است. بنابراین، [...] ]واژهٔ[ "نمایانگر" بههیچوجه مخالف قیاس نیست و طبق الگوی مذکور در بالا ساخته شده است. [...] ]البته[ نباید تصور کرد که از هر فعل مرکبی که با "کردن" ساخته شده میتوان به کمک " ـگر" اسم فاعل ساخت» (همان: 13- 14).
و اما دربارهٔ واژهٔ «نشانگر»، که عنوان شد، با انداختن همکرد «دادن» از فعل مرکب «نشان دادن» ساخته شده است، باید گفت این واژه تنها نیست، بلکه، در زبان فارسی، واژهٔ دیگری نیز یافت میشود که با « ـگر» ساخته شده، اما فعل مرکبی که این واژه از آن گرفته شده با همکرد «دادن» ساخته شده است. آن واژه «نمایشگر»، به معنای «نمایشدهنده» و «هنرپیشه» است، که در لغتنامهٔ دهخدا نیز ضبط شده است (همان: 15). «وجود این دو ترکیب ظاهراً نشاندهندهٔ این امر است که " ـگر" در حال سرایت به بعضی از افعال مرکبی است که، به جای "کردن"، با همکرد "دادن" ساخته شدهاند. علت این امر ظاهراً این است که "دادن" در افعالی مانند نشان دادن، نمایش دادن و جز آنها معنی لغوی خود را از دست داده و به ابزاری دستوری برای ساختن افعال مرکب شده است. در افعال تعلیم دادن، آزار دادن، آواز دادن، خبر دادن، تکیه دادن، نام دادن، سلام دادن، جواب دادن، گل دادن، میوه دادن، ارائه دادن و ... نیز فعل "دادن" به معنی اصلی خود به کار نرفته، بلکه تقریباً به معنی "کردن، انجام دادن و ایجاد کردن" استعمال شده است» (همان: 15). از این رو، «نشانگر» به معنای «نشاندهنده» واژهٔ غلطی نیست.
یادداشتها:
ـ شعار، ج. (1355). پژوهشی در دستور زبان فارسی. تهران.
ـ صادقی، ع. ا. (1370). شیوهها و امکانات واژهسازی در زبان فارسی معاصر (1). مجلهٔ نشر دانش، ش64، ص12 – 18.
ـ عالیعباسآباد، ی. (1385). فرهنگ درستنویسی سخن. تهران: سخن.
ـ نجفی، ا. (1370). غلط ننویسیم: فرهنگ دشواریهای زبان فارسی. چاپ 3م. تهران: نشر مرکز.
ـ نرمافزار گنجور رومیزی. ویرایش 2.72
ـ نرمافزار لغتنامهٔ دهخدا. تهران: دانشگاه تهران.
در زبان فارسی، دو نوع «یک» داریم: «یکِ» عدد و «یکِ» نکره. منظور از «یکِ» عدد همان است که برای شمارش به کار میرود. به طور مثال، «هنگامیکه میگوییم: "یک نفر از اینجا گذشت"، مقصود این است که گذرنده بیش از یک نفر نبوده است» (نجفی، 1370: 426). «یکِ» نکره نیز همان است که پیش از اسم میآید و آن را نکره میسازد: «یک شب تأمل ایام گذشته میکردم و بر عمر تلفکرده تأسف میخوردم» (گستان سعدی، به نقل از نجفی، 1370: 428) یا «با این همه میشود یک عریضه نوشت» (نونوالقلم آلاحمد، به نقل از انوری و احمدیگیوی، 1390: 88). شایان ذکر است، از زبانشناسان، باطنی در توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی (1348) صراحتاً اشارهای به «یکِ» نکره نمیکند، بلکه از دیدگاه او، تکواژ مقید [bound morpheme] –ی (i-) نشانهٔ نکره است (1348: 157). اما در مقایسهٔ مقولات اسم در زبان فارسی و انگلیسی (1355) «یکِ» نکره را در ردیف (–ی) نکره بررسی میکند. غلامعلیزاده پا را یک گام فراتر گذاشته، در زبان فارسی قائل به حرف تعریف نامعین است (1374: 61). او برای این نوع «یک» مثال زیر را میآورد:
ـ هنگام نوشتن به یک لهجهٔ خاص، زبان نقش ویژهای را ایفا میکند (همان: 61)
او عنوان میدارد که، در این مثال، «یک» حاکی از عدد نیست، بلکه حرف تعریف به شمار میآید و بدین علت، میتوان آن را با (–ی) نکره جایگزین کرد، بیآنکه مفهوم جمله غیرعادی جلوه کند (همان: 61 – 62):
ـ هنگام نوشتن به لهجهای خاص، زبان نقش ویژهای را ایفا میکند.
در زبان انگلیسی، a یا an دستکم در دو موقعیت به کار میرود:
(1) پیش از اسم نکره [Indefinite noun]؛ (2) پیش از اسم جنس [Generic noun].
- I saw a soldier on the street yesterday. [Indefinite noun]
ـ دیروز سربازی / یک سرباز را در خیابان دیدم.
- A banana is yellow. [Generic noun]
ـ موز زرد است.
چنانکه از مثالهای بالا برمیآید، هنگامیکه a یا an پیش از اسم نکره به کار میرود، میتوان آن را به «یک»، یا بسیار طبیعیتر، به (–ی) نکره، در فارسی، ترجمه کرد. اما اگر a یا an پیش از اسم جنس به کار رود، از آنجاییکه، در فارسی، اسم جنس «بیهیچ نشانه میآید و معمولاً مفرد است» (انوری و احمدیگیوی، 1390: 87)، نباید ترجمه شود. «مترجمان تازهکار ناآگاهانه این حرف تعریف را ]که پیش از اسم جنس میآید[ ترجمه میکنند و در نتیجه نوشتههای فارسی (متنهای ترجمهشده) پر شده است از این یکهای زاید: "یک مسلمان نباید دروغ بگوید."؛ "یک معلم نباید دربارهٔ زندگی خانوادگی شاگردانش کنجکاوی کند." اینها یکهایی است که از طریق A Moslem و A Teacher وارد زبان فارسی شده است. در فارسی، طبیعی آن است که بگویند: "مسلمان نباید دروغ بگوید." یا "معلم نباید دربارهٔ زندگی خانوادگی شاگردانش کنجکاوی کند"» (صلحجو، 1386: 204). البته باید توجه کرد که نباید هر «یک»ای را زاید پنداشت. به طور مثال، اگر در مثال بالا «یک» را در جملهٔ «دیروز یک سرباز را در خیابان دیدم» زاید فرض کنیم و آن را به صورت «دیروز سرباز را در خیابان دیدم» بازنویسی کنیم، دچار اشتباه شدهایم، چراکه با این حذف، عبارت نکرهٔ «یک سرباز» را به معرفه تبدیل کردهایم. رویهمرفته، بهتر است و باید از بهکاربردن «یکِ» زاید پرهیز کرد.
یادداشتها:
ـ انوری، ح. و احمدی گیوی، ح. (1390). دستور زبان فارسی2، ویرایش 4م. تهران: فاطمی.
ـ باطنی، م.ر. (1348). توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی. تهران: امیرکبیر.
ـ باطنی، م.ر. (1355). مقایسهٔ مقولات اسم در زبان فارسی و انگلیسی. در: باطنی، م.ر. (1376). پیرامون زبان و زبانشناسی: مجموعه مقالات (صص136 ـ 123). چاپ 2م. تهران: آگاه.
ـ صلحجو، ع. (1386). نکتههای ویرایش. تهران: نشر مرکز.
ـ غلامعلیزاده، خ. (1374). ساخت زبان فارسی. تهران: احیای کتاب.
علی صلحجو زبانپژوه، مترجم و ویراستار نامآشناست. تألیفات ایشان عبارتاند از: گفتمان و ترجمه (1373)، نکتههای ویرایش (1386) و اصول شکستهنویسی (1391). نثر ایشان ساده و گیراست. تألیفات ایشان همه نکتهآموز و پرمغز است. با این حال، آنچه مرا به نوشتن این مطلب واداشت نکتهای بود که در کتاب نکتههای ویرایش ایشان آمده است.
پیش از پرداختن به این نکته، بگذارید کمی بیشتر با این کتاب آشنا شویم. ایشان خود میگویند: «در طول چند دهه کار و تدریس ویرایش، به مسائلی برخوردهام که در همان حین کار یادداشت برداشته و بعداً آنها را پرداخت کردهام. بسیاری از نکتههای مطرحشده در این یادداشتها در کتابهای رسمی ویرایش یافت نمیشوند. [...] طیف گستردهٔ یادداشتها در برگیرندهٔ مسائلی در زمینهٔ رسمالخط، نشانهگذاری، پانوشت، نمونهخوانی، مأخذگذاری، فرهنگنویسی، علائم اختصاری و موارد دیگری است که شاید نتوان عنوانی برای آنها پیدا کرد» (جلد پشت کتاب). «برخی از یادداشتها با ویرایش ارتباط مستقیم ندارند، اما در عمقبخشیدن به بینش ویراستار بینقش نیستند. [...] این مجموعه شامل حدود صد و پنجاه یادداشت کوتاه و بلند است» (مقدمه، ص2).
حال برویم سراغ آن نکته! ایشان تحت عنوان «وظیفه کیست؟» داستان جالبی را بازگو میکنند: «در مقالهای خواندم که قُتیبة ابن حارث هفت فرزند داشت که نامشان در روایات چنین ذکر شده است: احمد، حاتم، عمرو، نواس، معاذ و هشام. ویراستار محتوایی وظیفهاش این است که بداند قتیبه هفت فرزند داشته است. ویراستار صوری یا فنی نیز وظیفهٔ خود میداند که ویرگولهای بین نامها و "و"ی بعد از ویرگول آخر را چک کند. پس وظیفهٔ کیست که نامها را بشمرد و ببیند که شش تاست نَه هفت تا؟ آیا در تقیسمات ویرایشی میتوان به "ویراستار شمارشگر" نیز قایل شد؟» (ص201). به نظر میرسد ایشان در جای دیگر (ص183) از کتاب خود دقیقاً مرتکب همین اشتباه شده، شمردن را فراموش کردهاند! تحت عنوان «دهه» آمده است: «واژهٔ دهه از ده و برگرتهٔ پنجه، هفته، سده، و هزاره، در برابر کلمهٔ انگلیسیِ decade، ساخته شده و به معنای دورهٔ دهساله است. این مفهوم را از زبانهای اروپایی گرفتهایم، اما کاربرد آن در فارسی متفاوت است. در زبان فارسی، هنگامیکه میگوییم "دههٔ چهل"، منظورمان سالهای 1341 تا 1349 است» (ص183). حال این سؤال پیش میآید که اگر واقعاً منظور از «دههٔ چهل»، «سالهای 1341 تا 1349» باشد، چرا به آن «دههٔ چهل» میگوییم؟ چون این سالها نُه تا هستند، نه ده تا! برای اطمینان، از سال 1341 تا 1349 بشمارید ببینید چند تا میشود! پس، به نظر میرسد این حکم ایشان در مورد زبان فارسی درست نیست، بلکه «در نامگذاری دهههای یک قرن، معمولاً هر دهه را به نام نخستین عدد از مجموعه (بیست، سی، چهل، ...) میخوانند، چنانکه دههٔ بیست یعنی سالهای بیست تا بیستونه از یک قرن» (فرهنگ بزرگ سخن، مدخل «دهه»).
یادداشتها:
ـ انوری، ح. (سرویراستار). (1381). فرهنگ بزرگ سخن. (8جلد). تهران: سخن.
ـ صلحجو، ع. (1386). نکتههای ویرایش. تهران: نشر مرکز.