در زبان فارسی، برای کسی که لباسهای مختلف میپوشد و در مقابل عدهای راه میرود تا آنها آن را پسند کنند یا اینکه عکسش در مجلهها، روزنامهها و ... برای تبلیغات چاپ میشود واژهای وجود ندارد. برای این مفهوم از واژههای «مُدل» [model] و «مانکن» [mannequin] استفاده میشود. پیشنهاد میکنم در برابر این مفهوم، در زبان فارسی، «لباسپوش» را به کار بریم، که واژهای شفافتر است. حتی میتوان در برابر اسم مصدر modeling نیز واژهٔ «لباسپوشی» را به کار برد. البته، بعید میدانم خود لباسپوشان این واژه را بپسندند، زیرا این واژه، از نظر آنها، «کلاس» یا وجهه ندارد. به هر حال، به فارسیدوستان سادهنویس پیشنهاد میکنم این واژه را در برابر این مفهوم به کار ببرند.
دکتر کورش صفوی، زبانشناس نامآشنا، یکی از استادان پرمایه و پرکار دانشگاه علامه طباطبایی است. ایشان تألیفات و ترجمههای بسیاری دارند. شمار مقالههای ایشان در نشریههای مختلف بالغ بر 600 است. بسیاری از تألیفات ایشان به گونهای است که حتی زباندوستان کمسوادی چون نگارندهٔ این سطور نیز میتوانند بهراحتی آنها را فهم و هضم کنند. ظاهراً، واژهٔ «اشتالانقوس» را ایشان به دلایل آموزشی برساختهاند. به عبارت دیگر، ایشان، هنگامیکه بخواهند برای دانشجویانشان در مباحث معناشناسی از چیزی مثال بزنند که آنها هیچ معنا، دلالت، ذهنیت و ... نسبت بدان سراغ ندارند، از این واژهٔ بیمعنا بهره میبرند و هر بار که بخواهند آن را به طور دلخواه خود تعریف میکنند. به طور مثال، ایشان یکبار این واژه را چنین تعریف کرده بودند: «میتوان انسانی را در نظر گرفت که سرش همچون کلهٔ شیر نر باشد و از دهانش آتش بیرون بجهد و پرواز هم بکند. این پدیده را میتوان "اشتالانقوس" نامید و حتی در یک فیلم سینمایی یا کارتون نقشی به او داد» (صفوی، 1391: 417). ایشان این واژهٔ بیمعنای سودمند (!) را در آثار خود بهفراوانی به کار بردهاند، که شاید در آیندهای نزدیک در فرهنگهای زبان فارسی نیز وارد شود!
یادداشتها:
این واژه را علی صلحجو در مقالهٔ سخنربایی (1387) بهکاربرده است. به ظن قوی، ایشان این واژه را، در برابر self-plagiarism (سرقت از خود) برساختهاند، گرچند، در این مقاله، هیچ ذکری از این واژه انگلیسی نکردهاند. خودربایی هنگامی رخ میدهد که «شخص نوشتهٔ خود را، که قبلاً در جایی دیگر منتشر شده، به سهو یا به عمد، در قالبی دیگر عرضه کند. بااینکه در اینجا سارق و مسروق یک نفرند، مصداق سرقت تغییر نمیکند. به عبارت دیگر، عرضهٔ کالایی واحد در دو بستهبندی متفاوت نیز مذموم شمرده میشود. البته، اگر صورت عرضه در حد قابل توجهی تغییر کند، میتوان آن را موجه و از مقولهٔ سرقت ادبی خارج دانست، اما مواردی وجود دارد که جز تکرار نام دیگری بر آن نمیتوان نهاد. ... در خودربایی (سرقت از خود) مسروقی در میان نیست که بتواند مدعی سرقت شود. ]بلکه[ در اینجا ناشر است که مغبون میشود و میتواند ادعای خسارت کند» (صلحجو، 1387: 108).
یادداشتها:
ـ صلحجو، ع. (1387). سخنربایی. فصلنامهٔ پژوهش و نگارش کتب دانشگاهی، ش19، ص98 - 110
پوچواژه در زبان فارسی (1389) عنوان مقالهای است به قلم علی درزی و شجاع تفکر رضایی. در این مقاله، «پوچواژه» در برابر expletive انگلیسی به کار رفته است. با اینکه معلوم نیست چه کسی «پوچواژه» را برساخته است، این معادل بهمراتب بهتر و شفافتر از معادلهایی است که در فرهنگ هزاره (1379) آمده است: «لفظ زاید»، «لفظ حشو» و «کلمهٔ حشو». شایان ذکر است پوچواژه واژهای است فاقد ارزش معنایی، که، به لحاظ نحوی، جانشین عنصر دیگری شده است. «واژههای it و there پوچواژههای زبان انگلیسی هستند» (ص58).
- It is his duty to go.
- There is nothing here.
اما اینکه آیا در زبان فارسی هم پوچواژه وجود دارد یا نه محل اختلاف است. مؤلفان این مقاله ادعا میکنند که در زبان فارسی نیز پوچواژه وجود دارد. آنها واژهٔ «این» را در ساختهایی شبیه مثال زیر پوچواژهٔ آشکار زبان فارسی میدانند، که به اعتقاد بسیاری، از جمله نجفی (1370: 51)، از طریق ترجمههای لفظبهلفظ، یا به عبارت فنیتر، از طریق گرتهبرداری [calque]، وارد زبان فارسی شدهاند.
ـ این واضحه که علی نمیتونه تو امتحان قبول بشه (ص63).
شایان توجه است که این مقاله را میتوان از پایگاه مجلات تخصصی یا از وبگاه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دانلود کرد (دسترسی در 1393/1/1).
یادداشتها:
ـ درزی، ع. و تفکر رضایی، ش. (1389). پوچواژه در زبان فارسی. مجلهٔ پژوهشهای زبانشناسی، س2، ش2، (صص57 - 73).
ـ حقشناس، ع.م. و دیگران (1379). فرهنگ هزاره. تهران: فرهنگ معاصر.
ـ نجفی، ا. (1370). غلط ننویسیم: فرهنگ دشواریهای زبان فارسی. چاپ 3م. تهران: نشر مرکز.
thesaurus، در زبان انگلیسی، به کتابی گفته میشود که حاوی کلماتی با معانی مشابه یا نزدیکبههم است. دستاندرکاران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در دفتر چهارم فرهنگ واژههای مصوّب فرهنگستان (1386)، «اصطلاحنامه» را در برابر آن برساختهاند، که نه تنها رسا و شفاف نیست، بلکه بیشتر معادل glossary است تا thesaurus. انوری در ذیل فرهنگ بزرگ سخن (1389) بر این برساخته فرهنگستان مهر تأیید زده، آشوری در فرهنگ علوم انسانی (1384) «گنجواژه» را در برابر آن برساخته، فرهنگ هزاره (1379) برساختههای فرهنگستان و آشوری را ضبط کرده و فرهنگ معاصر فارسی (1387) «اصطلاحنامه» را به معنای «فرهنگ مربوط به توصیف واژههای مصطلح در رشته یا موضوعی معیّن» یا همان «ترمینولوژی» [terminology] آورده است.
از آن جاییکه رشتهٔ تحصیلیام، مترجمی زبان انگلیسی، ایجاب میکند که با کتابهای لغت و فرهنگ[dictionary]های مختلف سروکار داشته باشم، با خود میاندیشیدم که متأسفانه، در زبان فارسی، نه تنها هیچ تزاروسی [thesaurus] وجود ندارد، که اصولاً معادل شفاف و درستودرمانی هم وجود ندارد.
واژهٔ «کلمه» دو مترادف دارد: «واژه» و «لغت». شاهپسوند «نامه» را به آخر «واژه» چسباندیم و آن را به معنای «کتابی مستقل که در آن معادل واژههای تخصصی یک رشته در زبان دیگر، معمولاً انگلیسی، داده شده» (فرهنگ برزگ سخن، مدخل «واژهنامه») به کار بردیم. این شاهپسوند را در کنار «لغت» نشاندیم و آن را به معنای «کتابی شامل واژهها، ترکیبات و اصطلاحات یک زبان و معنی آنها» (فرهنگ برزگ سخن، مدخل «لغتنامه») به کار بستیم. از آنجاییکه این پسوند را هنوز با «کلمه» پیوند نزدهایم و، از سوی دیگر، معادلهای پشنهادی برای واژهٔ thesaurus رسا نیستند، پیشنهاد میکنم «کلمهنامه» را در برابر این واژهٔ انگلیسی به کار بریم و فارسیزبانان را از پریشانی و نابسامانی درآوریم.
یادداشتها:
ـ آشوری، د. (1384). فرهنگ علوم انسانی. ویراست 2م. تهران: نشر مرکز.
ـ انوری، ح. (سرویراستار). (1381). فرهنگ بزرگ سخن. (8جلد). تهران: سخن.
ـ انوری، ح. (سرویراستار). (1389). ذیل فرهنگ بزرگ سخن. تهران: سخن.
ـ حقشناس، ع.م. و دیگران (1379). فرهنگ هزاره. تهران: فرهنگ معاصر.
ـ صدریافشار، غ.ح. و دیگران (1387). فرهنگ معاصر فارسی. ویراست 4م. تهران: فرهنگ معاصر.
ـ فرهنگ واژههای مصوّب فرهنگستان (1386). دفتر 4م. تهران: انتشارات فرهنگستان.
یادآوری: بر نوشتهٔ بالا اصلاحیهای نوشتهام. آن را از اینجا بخوانید.
این واژه را دکتر محمدرضا باطنی در مقالهٔ کلمات تیره و شفاف: بحثی در معناشناسی (1390) به کار برده است. به ظن قوی، ایشان این واژه را، در برابر agentانگلیسی، که همان فاعل منطقی جمله است، برساختهاند، گرچند، در این مقاله، هیچ ذکری از این واژه انگلیسی نکردهاند. «کنش» [action] به معنای «کار» یا «عمل» است و پسوند «ور» به معنای «دارنده، صاحب». شایان ذکر است، در زبانشناسی، کنشور [agent] معمولاً در ارتباط با کنشپذیر [patient] مطرح میشود. به طور مثال، در جملهٔ زیر، «علی» و «گلدان»، به ترتیب، کنشور و کنشپذیر هستند.
ـ علی گلدان را خرد کرد.
شایان توجه است که کنشور را نباید با فاعل دستوری [subject] جمله خلط کرد، چراکه اولی به معناشناسی مربوط میشود و دومی به ویژگیهای صوری فعل. به طور مثال، در جملات زیر، «علی» کنشور نیست، زیرا کنشی انجام نمیدهد؛ در این جملات، «علی»، به لحاظ دستوری، فاعل و، به لحاظ معنایی، تجربهگر [experiencer] است.
ـ علی داستان را شنید.
ـ علی از خواندن داستان کوتاه لذت میبرد.
ـ علی همهٔ ماجرا را میداند.
یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که این مقاله از وبگاه مجله فرهنگی و هنری بخارا قابل دسترسی است (دسترسی در 1392/12/2).
یادداشتها:
ـ باطنی، م.ر. (1390). کلمات تیره و شفاف: بحثی در معناشناسی. بخارا، ش81، (صص30 – 39).
یادداشتها:
ـ آشوری، د. (1384). فرهنگ علوم انسانی. ویراست 2م. تهران: نشر مرکز.
ـ حقشناس، ع.م. و دیگران (1379). فرهنگ هزاره. تهران: فرهنگ معاصر.
ـ صلحجو، ع. (1387). سخنربایی. فصلنامهٔ پژوهش و نگارش کتب دانشگاهی، ش19، (صص98 – 110).