چندی پیش در شبکههای اجتماعی خبری دست به دست شد که دستاندرکاران فرهنگ آکسفورد چندین واژه جدید برخاسته از رسانههای اجتماعی را به مجموعه فرهنگهای آکسفورد افزودهاند. چشمگیرترین نمونهٔ این نوساختهها فعل leo (برگرفته از ابتدای نام بازیگر سرشناس آمریکایی، لئوناردو دیکاپریو) بود که گفته میشد فرهنگ انگلیسی آکسفورد آن را با معنای «به دست آوردن چیزی پس از سالها تلاش» به مجموعه فرهنگهای آکسفورد افزوده است.
گفتنی است این بازیگر تا به حال شش بار نامزد جایزه اسکار شده است، که برای اولین بار و پس از شش تلاش ناموفق بالأخره در فوریه 2016 موفق شد جایزه بهترین بازیگر نقش مرد را برای فیلم بازگشته (2015) از آنِ خود کند (ویکیپدیا: دانشنامه آزاد، ذیل «لئوناردو دیکاپریو»؛ دسترسی در 1395/2/1).
فهرست مفصلتر این واژههای نوساخته را به همراه معنای آن در زیر مشاهده میکنید (وبلاگ واژههای آکسفورد، دسترسی در 1395/2/1):
گفتنی است اگر در وبلاگ واژههای آکسفورد (دسترسی در 1395/2/1) بر روی هر یک از این واژهها کلیک کنید، شما را به صفحهٔ تعریف April Fool (دروغ/فریبخوردهٔ آوریل) ارجاع میدهد.
از طرفی، اگر حرف نخست این نوساختهها را کنار یکدیگر قرار دهید، واژه April Fools به دست میآید:
autocorreck |
parrotocracy |
reply-gall |
instayam |
leo |
fanishment |
Obamacar |
otter cafe |
LOYO |
social fleedia |
April Fools |
و بلأخره برسازنده این واژهها، ریچارد اسناری، این نوساختهها را در 1 آوریل 2016 منتشر کرده است، که در زیر ملاحظه میکنید:
شایان ذکر است به اولین روز آوریل «روز دروغ آوریل» (April Fool’s Day) میگویند. در این روز در برخی از کشورها (از جمله، بریتانیا) برخی از روزنامهها، مجلهها و رسانهها به شوخی دروغی را منتشر میکنند و به اصطلاح به افراد حقه و کلک میزنند. قربانی این کلکها و حقهها «فریبخوردهٔ آوریل» (April Fool) نام میگیرد. البته، آنها معمولاً فردای آن روز کلک و حقه خود را برملا میکنند و توضیحی درباره آن میدهند. در فارسی ایرانی، از آنجایی که این روز مصادف با 13 فروردین است، به دروغ اول آوریل «دروغ سیزده» نیز میگویند.
یادداشتها:
ـ ویکیپدیا: دانشنامه آزاد (دسترسی در 1395/2/1)
- OxfordWords blog (accessed April 20, 2016)
واژهیاب در اصل یک واژهنامهٔ آنلاین است، که کار خود را از اسفند 1389 شروع کرده است.
هدف دستاندرکاران واژهیاب دسترسی آسان به لغتنامهها و پاسداری از لهجهها و گویشهای ایرانی بوده است. این واژهنامهٔ آنلاین از فرهنگهای زیر بهره میبرد:
ـ لغتنامه دهخدا
ـ فرهنگ فارسی معین
ـ فرهنگ فارسی عمید
ـ فرهنگ واژگان مترادف و متضاد
ـ واژههای مصوب فرهنگستان
ـ فرهنگ واژههای فارسی سره
ـ واژهنامه آزاد
ـ اصطلاحات عامیانه
ـ فرهنگ نامها
فعل interpret در زبان انگلیسی دستکم چهار معنا دارد. براساس فرهنگ مکمیلان (دسترسی در 1394/11/1)، که در زیر ملاحظه میکنید، چهار معنای فعل interpret از این قرار است:
1. ترجمه کردن آنچه کسی به یک زبان میگوید به زبانی دیگر تا شخص دیگری آن را بفهمد.
2. دریافتن/فهمیدن یک کنش، موقعیت و ... به طرز خاصی.
3. شرح دادن معنای چیزی.
4. اجراکردن قطعهای موسیقی، نقشی در تئاتر و ... به طوری که نشان دهد چطور آن را فهم و حس میکنید.
فرهنگهای انگلیسی ــ فارسی در برابر هر معنای این فعل چند معادل آوردهاند؛ به طور مثال، فرهنگ پویا (1387) به طور خلاصه و به ترتیب برای معناهای چهارگانه فعل interpret این معادلها را پیش نهاده است:
معنای 1: ترجمه کردن
معنای 2: تعبیر کردن
معنای 3: تفسیر کردن، معنی کردن
معنای 4: [موسیقی، نمایش، ...] اجرا کردن (طبق برداشت اجراکننده)
یا مثلاً، فرهنگ هزاره (1381) به طور مفصلتر معادلهای زیر را آورده است:
معنای 1: ترجمهٔ شفاهی کردن، دیلماجی کردن، ترجمه کردن
معنای 2: تعبیر کردن، حمل کردن
معنای 3: [نوشته و ...] تفسیر کردن، معنی کردن، شرح کردن
معنای 4: [نقش] بازی کردن، اجرا کردن؛ [قطعهٔ موسیقی] اجرا کردن، رهبری کردن
میتوان گفت مترجم در ترجمهٔ این فعل به فارسی در متنهای مختلف به دشواری چندانی برنمیخورد. اما ترجمهٔ اسم مصدر این فعل داستان دیگری است. فعل interpret پسوند اسمساز –ation میگیرد: interpretation. از آنجایی که این پسوند «اسم مصدر» میسازد (فرهنگ هزاره، پیوستها: پسوندها و عناصر پسوندی)، واژهٔ interpretation اسم مصدر این فعل است.
فرهنگ پویا (1387) برای چهار معنای اسم مصدر interpret (یعنی interpretation) معادلهای زیر را آورده است:
معنای 1: ترجمه
معنای 2: تعبیر، برداشت؛ قرائت
معنای 3: تفسیر، توضیح
معنای 4: اجرا (طبق برداشت اجراکننده)
و فرهنگ هزاره (1381) در برابر interpretation معادلهای زیر را آورده است:
معنای 1: ترجمهٔ شفاهی، دیلماجی
معنای 2: تعبیر، برداشت
معنای 3: تفسیر، معنی
معنای 4: [نقش] بازی، اجرا ؛ [قطعهٔ موسیقی] اجرا، رهبری
به باور نویسندهٔ این سطور، افزونبر معادلهای «تعبیر»، «برداشت»، «قرائت» و احیاناً «تفسیر» در معنای دوم اسم مصدر فعل interpret (یعنی «دریافتن/فهمیدن چیزی به طرز خاصی»)، معمولاً میتوان از واژهٔ «معناگزاری» نیز بهره برد.
شایان ذکر است «گزار» بن مضارع فعل «گزاردن» است و، در ترکیبها، معمولاً به سه معنا به کار میرود (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «گزار»):
1. جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب، به معنای «انجامدهنده»: خدمتگزار.
2. جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب، به معنای «اداکننده»: نمازگزار.
3. جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب، به معنای «تعبیرکننده»: خوابگزار.
از سویی، فرهنگ بزرگ سخن (1381) برای فعل «گزاردن» نُه معنا ضبط کرده است (همان، ذیل «گزاردن»):
1. بهجا آوردن، ادا کردن، چنانکه آیین دینی را
2. ادا کردن چنانکه حقی را
3. انجام دادن
4.دادن، پرداختن، تأدیه کردن
5. رساندن چنانکه پیامی را
6. بیان کردن، شرح دادن
7. تعبیر کردن چنانکه خوابی را
8. تفسیر کردن، تأویل کردن
9. ترجمه کردن
چنانکه ملاحظه میکنید، اصولاً از جمله معانی «گزاردن» (و لذا بن مضارع آن: «گزار») «تعبیر کردن»، «تفسیر کردن» و «تأویل کردن» است. با این تفاصیل، «معناگزاری» یعنی «تفسیر/تعبیر کردن معنای چیزی (به طرز خاصی)».
واژهٔ «معناگزاری»، از سویی، در فرهنگ علوم انسانی (1384) در برابر واژهٔ interpretation نیز آمده است. از سوی دیگر، این معادل را محمد مجتهدشبستری، از پیشگامان هرمنوتیک در ایران، در کتاب خواندنی هرمنوتیک، کتاب و سنّت (1381: 278) نیز به کار برده است، البته نه با املای «معناگزاری»، که با املای «معناگذاری»:
«[...] نه تنها در دین اسلام، بلکه در همهٔ ادیان، معناگذاری و تفسیر عقاید یک عمل بشری است که دانشمندان آن دین انجام میدهند.» (تأکید از من است)
اما باید توجه داشت «گذار» بن مضارع فعل «گزاردن» است و، در ترکیبها، معمولاً به سه معنا به کار میرود (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «گذار»):
1. جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب، به معنای «وضعکننده»: قانونگذار.
2. جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب، به معنای «ایجادکننده»: بنیانگذار، پایهگذار.
3. جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب، به معنای «تعیینکننده»: سیاستگذار.
از این رو، «معناگذاری» یعنی «وضع کردن معنا» یا «ایجاد کردن معنا» یا «تعیین کردن معنا».
چنانکه، از سویی، از بافت جملهای که مجتهدشبستری واژهٔ «معناگذاری» را در آن به کار برده است و، از سوی دیگر، از همنشینی این واژه با واژهٔ «تفسیر» برمیآید، احتمالاً منظور ایشان معنای دوم interpretation بوده است، که املای درست آن میشود: «معناگزاری»، و نه «معناگذاری».
در مثالهای زیر، interpretation را به «معناگزاری» برگرداندهام:
The word “reasonable” is vague and open to interpretation. ـ
ـ واژهٔ «معقول» مبهم و به معناگزاری گشوده است.
Lawyers called the police department's interpretation of the law “ridiculous.” ـ
ـ وکیلها معناگزاری ادارهٔ پلیس از قانون را «خندهدار» خواندند.
یادداشتها:
ـ آشوری، د. (1384). فرهنگ علوم انسانی. ویراست 2م. تهران: نشر مرکز.
ـ انوری، ح. (سرویراستار). (1381). فرهنگ بزرگ سخن. (8جلد). تهران: سخن.
ـ باطنی، م.ر. و دستیاران (1387). فرهنگ معاصر پویا. ویراست 3م. تهران: فرهنگ معاصر.
ـ حقشناس، ع.م. و دیگران (1379). فرهنگ هزاره. تهران: فرهنگ معاصر.
ـ مجتهدشبستری، م. (1381). هرمنوتیک، کتاب و سنّت. ویراست 3م. تهران: طرح نو.
- Macmillan Dictionary (accessed January 21, 2016)
روانزبانشناسان [psycholinguists] شمار واژههایی را که هر انگلیسیزبان ششسالهٔ معمولی و هر دانشآموختهٔ دبیرستانی معمولی میداند، به ترتیب، 10,000 و 60,000 واژه تخمین زدهاند؟ (Lieber 2009: 16)
یادداشتها:
واژهٔ «پاکستان» ساخت اختصاری «پ» (پــــنجاب)، «ا» (افغان)، «ک» (کـــشمیر)، «س» (ســـند) و «تان» (بلوچســـتان) است؟ Crystal 1987: 115) به نقل از صفوی، 1391: 107)
یادداشتها:
ـ صفوی، ک. (1374). واژههای قرضی در زبان فارسی. در: صفوی، ک. (1391). نوشتههای پراکنده (دفتر 3م): زبانشناسی و ترجمهشناسی (صص 84−121). تهران: علمی.
برخی از فرهنگنویسان [lexicographers] واژهای «مندرآوردی» را عمداً برمیساختهاند و در فرهنگهایشان میگنجاندهاند تا اگر فرهنگنویس دیگری از اثر آنها کپیبرداری کرد، آنها متوجه شوند؟ به این پدیده در زبان انگلیسی «مونتویزل» [Mountweazle] میگویند. شایان ذکر است «لیلیان ویرجینیا مونتویزل» نام طراح و عکاس سرشناس آمریکایی است که دستاندرکاران دائرةالمعارف جدید کلمبیا (1975) این شخصیت خیالی را به وجود آوردند! (Lieber 2009: 29)
یادداشتها:
در یکی از نوشتههایم، تحت عنوان کلمهنامه، ضمن اینکه برای واژهٔ thesaurus معادل «کلمهنامه» را پیشنهاد کرده بودم، نوشته بودم که «متأسفانه، در زبان فارسی، ... هیچ تزاروسی [thesaurus] وجود ندارد.» اما اخیراً متوجه شدهام که خوشبختانه دستکم یک کلمهنامه [thesaurus] در زبان فارسی موجود است، که مشخصات آن عبارت است از:
عنوان کتاب: فرهنگ طیفی (طبقهبندی طیف واژگان فارسی)
پدیدآورنده: جمشید فراروی
انتشارات: هرمس
محل نشر: تهران
چاپ اول: 1387
تعداد صفحات: 747
این کتاب ظاهراً نخستین کلمهنامه در زبان فارسی است (مقدمه، صفحهٔ یازده). «کاربرد اصلی این کتاب یافتن لغاتی است که شخص به یاد نمیآورد ... و، با کمک گرفتن از لغات مترادف یا مرتبط با آن در کتاب، آن لغات به یادش میآید» (راهنمای استفاده از کتاب، صفحهٔ پانزده). این کتاب شامل 45 هزار لغت و عبارت مرکب و اصطلاح و حدود 92 هزار معنی و تداعی آن لغات و اصطلاحات است، که ذیل 991 مقولهٔ اصلی (فصل) و حدود 7500 مقولهٔ فرعی (مدخل) براساس ارتباط معنایی در کنار هم آورده شده است. مقولات فرعی شامل یک یا چند اسم، صفت، مصدر فعل و قیدهای مرتبط با مقولهٔ اصلی هستند و ذیل هر مدخل، طیفی از معانی مترادف، نزدیک، مشابه، و یا صرفاً مرتبط از نظر تداعی، به ترتیب سایهروشنهای معنایی مرتب شدهاند (مقدمه، صفحهٔ یازده). خوشبختانه، این کتاب نمایه [index] هم دارد، که واژهیابی را در این کتاب آسان میکند. نسخهٔ رایگان این کتاب را میتوانید از اینجا دانلود کنید.
یادداشتها:
ـ فراروی، ج. (1387). فرهنگ طیفی: طبقهبندی طیف واژگان فارسی. تهران: هرمس.
زبان ارتباط تنگاتنگی با جامعه دارد، به طوری که هر اتفاقی در جامعه میافتد به نحوی در زبان بروز میکند. به طور مثال، هنگامیکه اختراع یا ابداعی در زمینهٔ فناوری میشود، دستکم واژهای برای آن ساخته یا برساخته میشود. وقتی اولین «کامپیوتر» ساخته شد، computer در برابر آن وضع شد. پیش از آن، واژهٔ computer یا اصلاً به کار نمیرفت، یا دستکم معنای «کامپیوتر» را نداشت. در زبان فارسی، بعدها که این دستگاه وارد ایران شد و واژهٔ «کامپیوتر» در این کشور رایج شد، در برابر آن «رایانه» (ظاهراً از مصدر «رایانیدن») را وضع کردند. یا مثلاً، امروزه در زبان انگلیسی از واژهٔ google در مقولهٔ فعل نیز استفاده میکنند. به بیان سادهتر، هرگاه بخواهند بگویند «آن را در گوگل جستوجو کن»، میگویند Google it!. «گوگل» واژهای برساخته بود که پس از تولد «موتور جستوجوی گوگل» در زبان انگلیسی رایج شد.
البته مسئله فقط به اختراع یا ابداع در زمینهٔ فناوری ختم نمیشود. وقتی فیلم یا سریالی ساخته میشود و واژهها و اصطلاحاتی یا ساخته میشوند، یا در معنای خاصی به کار میروند، آن واژهها و اصطلاحات در مخاطبان آن فیلم یا سریال تأثیر گذاشته، از طریق آنها (افراد جامعه) در جامعه بروز مییابند. به طور نمونه، وقتی مهران مدیری سریال طنز «شبهای برره» را ساخت، سیلی از واژهها و اصطلاحات برساخته در جامعهٔ ایران متولد و رایج شد. یا مثلاً، احتمالاً بعد از آنکه مهران غفوریان واژهٔ «تابلو» را در سریال «زیر آسمان شهر» در معنای «انگشتنما، نمایان، آشکار و ...» به کار برد، این واژه در میان (نو)جوانان ایرانی محبوبیت فزونتری یافت.
«اگر به هر دلیلی نوعی دگرگونی در جامعهای رخ دهد، این دگرگونی میتواند بر طرز فکر اعضای ]آن[ جامعه تأثیر بگذارد و زبان نیز مسلماً از تأثیر این دگرگونی مصون نخواهد بود و به طور عمیق و گستردهای تحت تأثیر انواع دگرگونیهای جوامع، از جمله دگرگونیهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، قرار میگیرد. به طور کلی، نمیتوان گفت کدامیک از این تغییرات میتواند عامل تغییرات گستردهتری در زبان باشد. شاید بهتر باشد بگوییم میزان تأثیرپذیری زبان از تحولات جامعه به گستره و عمق این تغییرات بستگی مستقیم دارد. به عبارت سادهتر، میتوان گفت هرچه تحولات برونزبانی عمیقتر و بنیادیتر باشند تأثیر بیشتر و گستردهتری بر زبان میگذارند. در هر حال، پژوهشهای جامعهشناسان، و بهویژه زبانشناسان، نشان میدهد که این تغییرات بیشترین تأثیر خود را بر زبان در سطح واژگان اعمال میکنند» (محمودزاده، 1383: 6). به طور نمونه، «با برقراری رژیم جمهوری اسلامی ]ایران[ و حاکم شدن شرایط جدید بر ]این[ کشور، تفکر مذهبی – سیاسی حاکم بر جامعه، تغییرات واژگانی بسیاری را سبب شد» (همان: 8). به بیان سادهتر، واژهها و عبارتهایی چون «انقلاب»، «برادر»، «خواهر»، «امت مسلمان»، «امت انقلابی»، «رهبر انقلاب»، «ضدانقلاب»، «شیطان بزرگ» و بسیاری دیگر پس از انقلاب 1357 در ایران باب شد (همان: 9).
«عوامل اجتماعی یا همان عوامل برونزبانی تأثیر قابلملاحظهای بر زبان دارند. جوامع زبانی، ساختار و ارزشهای اجتماعی و نیز جهانبینی اعضای این جوامع عناصر تشکیلدهندهٔ این عوامل میباشند. حال اگر دگرگونی خاصی در این عوامل به وجود آید، تأثیر مستقیم آن بر زبان مشهود خواهد بود. به عبارت دیگر، تغییرات اجتماعی، با هر گستره و عمقی، تغییراتی را در زبان پدید میآورند» (همان: 7).
یادداشتها:
ـ محمودزاده، ک. (1383). تغییرات اجتماعی و تأثیر آنها بر زبان و ترجمه. مجلهٔ زبان و ادب (وابسته به دانشگاه علامه طباطبایی).، ش22، صص1 – 23.
«ورزیدن» معانی بسیاری دارد. فرهنگ بزرگ سخن (1381)، ذیل این فعل، 8 معنا آورده است:
1. بهعنوان همکرد در معنی «داشتن»، «انجامدادن»، «کردن»، «مرتکبشدن» و جز آنها فعل مرکب میسازد: ارادت ورزیدن، عناد ورزیدن.
2. انجامدادن، عملیکردن.
3. کسبکردن، تحصیلکردن، به دست آوردن.
4. پرداختن به امری.
5. به کار گرفتن.
6. زراعتکردن.
7. پیرویکردن (از چیزی/کسی).
8. کوششکردن، سعینمودن.
ظاهراً پربسامدترین و مهمترین کاربرد فعل «ورزیدن» همان مورد شمارهٔ 1 است، که فعلهای مرکب بسیاری میتوان با آن ساخت: عشق ورزیدن، کینه ورزیدن، لجاجت ورزیدن، خیانت ورزیدن، مهر ورزیدن و ... . از دیگر واژههای آشناتری که از «ورزیدن» مایه گرفته است «ورزش» (اسم مصدر «ورزیدن»)، «ورزیده» و «کشاورز» است. البته، در قدیم، «ورزکار»، «ورزگار» و «ورزگر» به معنای «کشاورز» نیز به کار میرفته است.
فعل «ورزیدن» دو امتیاز سودمند برای فارسیزبانان دارد. نخست اینکه، میتوان به کمک بن مضارع «ورزیدن» + «–ی» اسمساز (یعنی «–ورزی») واژههای بسیاری ساخت، چنانکه واژههای «غرضورزی»، «کینهورزی»، «مهرورزی» و «عشقورزی» را از این طریق ساختهایم: عدالتورزی، زهدورزی، خیانتورزی، صداقتورزی، رازورزی، دروغورزی، تقواورزی، شرکورزی، اخلاصورزی و ... . از همین رو بود که واژههای «ترجمهورزی»، «ویرایشورزی»، «واژهورزی» و «فارسیورزی» را برساختم و برای دستهبندی موضوعات وبلاگم برگزیدم. گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی با همین روش به زیبایی در برابر manipulation «دستورزی» و در برابر informatics «دادهورزی» را برساخته است. دیگر اینکه، اگر «–ی» اسمساز را از آخر واژههای بالا بیندازیم، اسم فاعل به دست میآید: عدالتورز، زهدورز، خیانتورز، صداقتورز، رازورز، دروغورز، تقواورز، شرکورز، اخلاصورز و ... .
اندیشهورز فارسیورز، عبدالکریم سروش، در آثار خود از «–ورزی» و «–ورز(ان)» بهرهٔ فراوان برده است. به طور مثال، ایشان در دفتر نخست حکمت و معیشت (1373) واژههای «شرکورزی» (ص132، 180، 183)، «زهدورزی» (ص134)، «عدالتورزی» (ص219)، «اخلاصورزیها» (ص250)، «خیانتورزی» (ص284)، «مهرورزی» (ص338)، «عشقورزی» (ص340) و «خردورزی» (ص387) را به کار بردهاند و در دفتر دوم حکمت و معیشت (1373) واژههای «خردورزی» (ص30، 127)، «نظرورزیها» (ص39)، «اندیشهورزی» (ص40)، «جهلورزی» (ص48)، «تکبرورزی» (ص113)، «مهرورزی» (ص253)، «طمعورزیها» (ص308)، «طمعورزان» (ص319)، «زهدورزی» (ص319) و «سیاستورزان» (ص319) را به کار بستهاند. برخی از این واژهها برساختهٔ ایشان است و هنوز به فرهنگهای لغت راه نیافتهاند. رویهمرفته، سخن این است که از «–ورزی» و «–ورز(ان)» میتوان کمک شایانی در واژهورزی و واژهسازی گرفت.
یادداشتها:
ـ انوری، ح. (سرویراستار). (1381). فرهنگ بزرگ سخن. (8جلد). تهران: سخن.
ـ سروش، ع. (1373). حکمت و معیشت: شرح نامهٔ امام علی به امام حسن (علیهماالسّلام). (دفتر نخست). تهران: صراط.
ـ سروش، ع. (1373). حکمت و معیشت: شرح نامهٔ امام علی به امام حسن (علیهماالسّلام). (دفتر دوم). تهران: صراط.
در فرهنگهای هزاره (1379) و پویا (1387) در برابر یکی از معانی modification معادل «جرحوتعدیل» آمدهاست، که ترکیبی عطفی است. modificaiton، در لغت، به معنای تغییر اندکی است که بیشتر، برای سازگاری، در چیزی اعمال میشود. بیتردید، «اگر» بتوان در برابر هر واژهٔ بیگانه معادل «یکواژهای» یافت، آن واژه بر معادلهای «دوواژهای» یا ترکیبی ترجیح دارد. به طور مثال، ترجمهپژوه پرآشنا، لارنس ونوتی، کتابی دارد با عنوان The Translator’s Invisibility، که عنوان آن را مترجمی به «نامرئیبودن مترجم» برگردانده است. اما مترجم دیگری همین عنوان را به «ناپیدایی مترجم» ترجمه کرده است، که زیباتر و رساتر است و بر ترجمهٔ اول ترجیح دارد. در زبان فارسی، اصطلاح «چکشکاری» گاهی مجازاً به معنای «جرحوتعدیل» به کار میرود (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «چکشکاری»). از این رو، اصطلاح رساتر «چکشکاری» را میتوان گاهی (البته نه همیشه) در برابر modificaiton، به جای «جرحوتعدیل»، به کار برد، بدون آنکه این ترکیب عطفی غلط باشد:
- They have used the same process for almost 50 years with only minor modifications.
ـ آنها همان فرایند را تقریباً 50 سال با چکشکاری اندکی به کار بردهاند.
- This article needs some modifications.
ـ این مقاله به چکشکاری نیاز دارد.
یادداشتها:
ـ انوری، ح. (سرویراستار). (1381). فرهنگ بزرگ سخن. (8جلد). تهران: سخن.
ـ باطنی، م.ر. و دستیاران (1387). فرهنگ معاصر پویا. ویراست 3م. تهران: فرهنگ معاصر.
ـ حقشناس، ع.م. و دیگران (1379). فرهنگ معاصر هزاره. تهران: فرهنگ معاصر.