نرمافزار حافظ نرمافزاری ساده، کمحجم و رایگان است. به کمک این نرمافزار میتوان به غزلها، قصیدهها، مثنویها و ... جناب حافظ دسترسی داشت. این نرمافزار قابلیت جستوجو هم دارد. این نرمافزار را میتوانید از اینجا دانلود کنید.
مدتی است رسانهها پر شده است از خبرهای دلخراش. هر روز عدهای از انسانها (بهویژه کودکان بیگناه) کشته، زخمی، یا دستکم آواره میشوند. این رویدادها بیتردید دل آدمی را میرنجاند. خداوندا از ته قلب از تو میخواهم سایهٔ صلح و آرامش را بر سر همهمان بیفکنی، ستمکاران را زودتر به جزای اعمالشان برسانی و ستمدیدگان را یاری رسانی.
استاد نجفی بر این باورند که «اهل کشور افغانستان را باید افغان بنامیم و نه افغانی، چنانکه اهل کشور ترکیه و استان کردستان را تُرک و کُرد مینامیم و نه تُرکی و کُردی. البته افغانی نیز واژهٔ صحیحی است، ولی نه بهمعنای "اهل افغانستان"، بلکه بهمعنای "منسوب به افغانها" یا "ساختهٔ افغانها"، مثلاً "رسوم افغانی" یا "فراوردههای افغانی". واحد پول افغانستان نیز افغانی نامیده میشود» (1370: 32). افزونبراین، مطابق قانون اساسی افغانستان (1382، فصل اول، مادهٔ چهارم)، «بر هر فردی از افراد ملت افغانستان کلمهٔ افغان اطلاق میشود.»
اما باید توجه کرد که «در نظر گروه وسیعی از مردم افغانستان، کاربرد "افغان" هم بیاشکال نیست، چون نام قوم "افغان" (پشتون) را تداعی میکند که فقط یکی از اقوام این کشور است و انتساب همهٔ مردم افغانستان به این قوم، خالی از اشکال نیست، مثل اینکه همهٔ مردم هندوستان را "هندو" بنامیم» (کاظمی، 1391). به نظر میرسد به همین دلیل است که اخیراً واژهٔ «افغانستانی» را، ظاهراً به قیاس «پاکستانی»، برساختهاند، «هرچند از نظر حاکمیت کنونی این کشور، "افغانستانی" نامیدن مردم افغانستان، اعتراضی غیرمستقیم به قوانین رسمی و عرف دیپلماتیک کنونی به حساب میآید، چون قوهٔ حاکمهٔ افغانستان بر آن است که همهٔ مردم این کشور، حتی از اقوام گوناگون، "افغان" به حساب میآیند» (کاظمی، 1391).
یادداشتها:
ـ قانون اساسی افغانستان (1382).
ـ کاظمی، م.ک. (1391). چرا مردم افغانستان واژههای «افاغنه» و «افغانی» را نمیپسندند؟ اینترنت: خبرگزاری فارس.
ـ نجفی، ا. (1370). غلط ننویسیم: فرهنگ دشواریهای زبان فارسی. چاپ 3م. تهران: نشر مرکز.
امروزه فاصلهگذاری برون و درون کلمات نه تنها امری ضروری است، که باعث رسایی و زیبایی نوشتهمان میشود. در نوشتههای فارسی، دو نوع فاصله وجود دارد: فاصلهٔ برونکلمهای و فاصلهٔ درونکلمهای. فاصلهٔ برونکلمهای، در واقع، همان فاصلهٔ میان کلمههای یک جمله یا عبارت است، که فاصلهٔ یکحرفی نیز خوانده میشود. به طور مثال، به فاصلهٔ میان کلمههای عبارت «یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود» فاصلهٔ برونکلمهای گفته میشود. فاصلهٔ درونکلمهای، که نیمفاصله نیز نامیده میشود، به فاصلهٔ میان اجزای ترکیب یا حروف منفصل گفته میشود (دستور خطّ فارسی، 1389: 10). مثلاً، به فاصلهٔ میان زبان و شناسی، ترجمه و پژوهی، در واژههای «زبانشناسی» و «ترجمهپژوهی»، از سویی، و فاصلهٔ میان حروف واژهٔ «رازورزی»، از سوی دیگر، فاصلهٔ درونکلمهای یا نیمفاصله گفته میشود. ظاهراً اولین کسیکه فاصلهگذاری را در رسمالخط فارسی به کار گرفته است شادروان دکتر غلامحسین مصاحب، سرویراستار دایرةالمعارف فارسی، بوده است (صلحجو، 1386: 34).
اهمالکاری در مورد فاصلهگذاری، در بیشتر موارد، موجب ابهام و دیرخوانی میشود. به مثال زیر (صلحجو، 1386: 33 ـ 34) توجه کنید:
ـ جهان شاهمحمدی در پایاننامهٔ خود به کارخانهداران خود محور چگونگی انجامدادن کار را نشان داد.
فقط در صورتی میتوانیم جملهٔ بالا را درست بخوانیم که فاصلههای میان و درون کلمات را رعایت کرده باشیم، زیرا بیشتر واحدهای این جمله را، برمبنای فاصلهگذاری، به دو صورت میتوان تعبیر کرد:
ـ جهان شاهمحمدی (جهان شاهمحمدی / جهانشاه محمدی)
ـ پایاننامه (پایاننامه / پایانِ نامه)
ـ کارخانهداران (کارخانهداران / کارِ خانهداران)
ـ خود محور (خود محور / خودمحور)
چنانچه فاصلههای مزبور را رعایت کنیم، جملهٔ فوق را باید به صورتهای زیر بازنویسی کنیم :
ـ جهانِ شاهمحمدی در پایانِ نامهٔ خود به کارِ خانهدارانِ خود محور چگونگی انجامدادن کار را نشان داد.
ـ جهانشاه محمدی در پایاننامهٔ خود به کارخانهدارانِ خودمحور چگونگی انجامدادن کار را نشان داد.
برای نگارش نیمفاصله میتوان از نرمافزار کمحجم و رایگان تریلیآوت [TrayLayout] استفاده کرد. پس از نصب و اجرای این نرمافزار، کافی است کلیدهای فاصله [space] و تبدیل [shift] را با هم فشار دهید.
عمدهترین کاربرد نیمفاصله |
||||||
|
کاربرد |
مثالها |
||||
|
فعل |
پیشوند «می» |
√ |
میروم |
× |
می روم |
|
مجموعهٔ {ام، ای، ایم، اید، اند} |
√ |
خستهام |
× |
خسته ام |
|
|
√ |
رفتهاید |
× |
رفته اید |
||
|
اسم |
نشانهٔ جمع |
√ |
کتابها |
× |
کتاب ها |
|
مجموعهٔ {ام، ات، اش، مان، تان، شان} |
√ |
خانهاش |
× |
خانه اش |
|
|
√ |
کشتیشان |
× |
کشتی شان |
||
|
اسمهای دوجزئی |
√ |
نیمفاصله |
× |
نیم فاصله |
|
|
اسمهای چندجزئی |
√ |
دستدومفروشی |
× |
دست دوم فروشی |
|
|
صفت |
پسوند «تر» |
√ |
کوچکتر |
× |
کوچک تر |
|
پسوند «ترین» |
√ |
بزرگترین |
× |
بزرگ ترین |
|
|
صفتهای دوجزئی |
√ |
کمسواد |
× |
کم سواد |
|
|
صفتهای چندجزئی |
√ |
بههمریخته |
× |
به هم ریخته |
|
|
قید |
قیدهای دوجزئی |
√ |
دستکم |
× |
دست کم |
|
قیدهای چندجزئی |
√ |
رویهمرفته |
× |
روی هم رفته |
یادداشتها:
ـ دستور خطّ فارسی (1389). فرهنگستان زبان و ادب فارسی. چاپ 9م. تهران: انتشارات فرهنگستان.
ـ صلحجو، ع. (1386). نکتههای ویرایش. تهران: نشر مرکز.
در فرهنگهای هزاره (1379) و پویا (1387) در برابر یکی از معانی modification معادل «جرحوتعدیل» آمدهاست، که ترکیبی عطفی است. modificaiton، در لغت، به معنای تغییر اندکی است که بیشتر، برای سازگاری، در چیزی اعمال میشود. بیتردید، «اگر» بتوان در برابر هر واژهٔ بیگانه معادل «یکواژهای» یافت، آن واژه بر معادلهای «دوواژهای» یا ترکیبی ترجیح دارد. به طور مثال، ترجمهپژوه پرآشنا، لارنس ونوتی، کتابی دارد با عنوان The Translator’s Invisibility، که عنوان آن را مترجمی به «نامرئیبودن مترجم» برگردانده است. اما مترجم دیگری همین عنوان را به «ناپیدایی مترجم» ترجمه کرده است، که زیباتر و رساتر است و بر ترجمهٔ اول ترجیح دارد. در زبان فارسی، اصطلاح «چکشکاری» گاهی مجازاً به معنای «جرحوتعدیل» به کار میرود (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «چکشکاری»). از این رو، اصطلاح رساتر «چکشکاری» را میتوان گاهی (البته نه همیشه) در برابر modificaiton، به جای «جرحوتعدیل»، به کار برد، بدون آنکه این ترکیب عطفی غلط باشد:
- They have used the same process for almost 50 years with only minor modifications.
ـ آنها همان فرایند را تقریباً 50 سال با چکشکاری اندکی به کار بردهاند.
- This article needs some modifications.
ـ این مقاله به چکشکاری نیاز دارد.
یادداشتها:
ـ انوری، ح. (سرویراستار). (1381). فرهنگ بزرگ سخن. (8جلد). تهران: سخن.
ـ باطنی، م.ر. و دستیاران (1387). فرهنگ معاصر پویا. ویراست 3م. تهران: فرهنگ معاصر.
ـ حقشناس، ع.م. و دیگران (1379). فرهنگ معاصر هزاره. تهران: فرهنگ معاصر.
در زبان کرهای، برخلاف بیشتر زبانها، سخنگویان ابتدا نام خانوادگی را میگویند و سپس نام را؟
نرمافزار آموزش زبان فارسی نرمافزاری رایگان است، که در اصل برای غیرفارسیزبانان طراحی شده است. البته فارسیزبانان نوآموز نیز میتوانند فارسی (بهویژه الفبا و فارسی نوشتاری) را با آن فراگیرند. جالبترین ویژگی این مجموعه نرمافزاری توجه به فارسی گفتاری است. از جمله ویژگیهای دیگر این نرمافزار، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. استفاده از صدا و تصویر برای سهولت آموزش
2. رابط کاربری نسبتاً کاربرپسند
3. حجم نسبتاً کم
4. اجرای بدون نیاز به نصب
البته این نرمافزار راهی طولانی در پیش دارد، که امید است در ویراستهای بعدی بهبود یابد، البته اگر اصلاً ویراست بعدی در کار باشد. اما طبق قاعدهٔ «لنگ کفش کهنه در بیابان نعمت است» تولد و وجود این نرمافزار را باید جشن گرفت، زیرا تا جایی که نویسندهٔ این سطور اطلاع دارد نرمافزارهایی از این دست، آن هم رایگان، بسیار کمیاباند، بلکه شمار آنها از تعداد انگشتان دست فراتر نمیرود.
تصویری از کتاب اول (درس یکم)
عمدهترین مباحث کتاب اول:
1. آشنایی با شکل و نام حروف فارسی
2. آشنایی با شکل حروف و آواهای حروف زبان فارسی
3. آشنایی با تلفظ آواهای کوتاه و بلند حروف فارسی
4. آشنایی با حروف همآوا
5. مقایسهٔ آواهای کوتاه و بلند حروف
6. آموزش ضمایر اول شخص
ادامه مطلب ...
زبان مشترک ایــران، افغانســتان و تاجیکســتان سه نام به خود گرفته است: 1. فارسی 2. دری و 3. تاجیکی. ظاهراً چنین امری تصادفی نبوده است، بلکه «به علت پدیدآمدن بخشبندیهای سیاسی در منطقهای بود]ه[ که مردمان سخنگو به این زبان را در بر میگرفت. این بخشبندیها پیآمد دستاندازیهای نظامی و سیاسی دو قدرت بزرگ امپریالیستی اروپایی، بعنی روسیه و بریتانیا، در سدههای نوزدهم و بیستم به این منطقه بود]هاست[» (آشوری، 2007: 1). هرکه نداند گمان میکند این سه کاملاً متمایز از هم هستند و هیچ ربطی به هم ندارند، حالآنکه قدر مسلم آن است که این سه نام سه شاخه یا، به بیان فنیتر، سه گونهٔ [variation] منطقهای از «یک» زباناند، چنانکه مثلاً «انگلیسی آمریکایی»، «انگلیسی بریتانیایی»، «انگلیسی اُسترالیایی» و ... وجود دارد.
در گذشته، این زبان مشترک تقریباً همه جا پارسی، دری و یا پارسی دری نامیده میشدهاست. پیشینیان تقریباً میان فارسی و دری فرقی قائل نمیشدهاند. حتی سعدی و حافظ نیز به دریدانی و دریزبانی خود افتخار کردهاند (کاظمی، 1390: 58 ــ60):
چون درّ دو رستهٔ دهانت
نظم سخن دری ندیدم
(سعدی، غزل 382)
چون عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ
تو قدر او به سخنگفتن دری بشکن
(حافظ، غزل 399)
«گزینش اسم تاجیکی برای ... فارسی تاجیکستان شوروی کاملاً جدید مینماید و پیشینهٔ تاریخی ندارد و در گذشته استعمال نداشتهاست» (مایلهروی، 1371 به نقل از کاظمی، 1390: 66).
«زبان فارسی، در بخش ایران، با تکیه بر میراث ادبی پُربروبار خود، در مقام زبان رسمی دولت و آموزش ملی ... بهطبع، نسبت به دو شاخهٔ دیگر آن در افغانستان و تاجیکستان، میدان فراختری برای بازسازی و نوسازی خود پیدا کرد. در افغانستان، فارسی در تنگنای فشار زبان پشتو در مقام زبان رسمی بود. گرایش سیاسی دولت در افغانستان به فاصلهگیری هرچه بیشتر از ایران و زبان رسمی آن، سبب شد که به "زبان دری"، به عنوان زبان افغانی، میدان دهند و در آن هویت زبانی جداگانهای، جدا از فارسی ایرانی، برای خود بجویند» (آشوری، 2007: 4). به نظر میرسد «بهکاربردن "دری" به جای فارسی ]در حدود نیم قرن پیش[ و ترویج آن اولین به جای این دومین، دقیقاً یک حرکت حسابشدهٔ سیاسی بود]هاست[. البته هستند کسانی که تا هنوز خوشباورانه و سادهانگارانه فکر میکنند که منظور از زندهساختن اصطلاح کهن دری نشاندادن این بود که افغانیها وطن خود را مهد این زبان تلقی میکنند. ... ]اما[ واقعیت این است که مدافعان نظریهٔ ملیسازی محض پشتو بودند که با پذیرهشدن دری به جای فارسی یا دری فارسی میان دو گونهٔ یک زبان مشترک، در ذهن خودشان خدشه آفریدند و تفاوت تراشیدند. اینان خواستها و توقعات سیاسی را در سر میپرورانیدند و به هیچ روی با قدامت و پارینگی دری و خاستگاه و مهد دری و فارسی کاری نداشتند» (احمدی، صص1250 ــ 1251). «در تاجیکستان، هم رژیم سوویتی میکوشید زبان گفتاری بومی تاجیکی را در مقام زبان نوشتاری به جای زبان مشترک ادبی ایران و افغانستان و تاجیکستان بنشاند و در آنجا، با پشتیبانی "علمی" زبانشناسان روس، "زبان تاجیکی" را زبانی جز فارسی ایران و دری افغانستان شناساندند، و آگاهانه، از جمله با تغییر زباننگاره از فارسی به سیریلیک، سیر فاصلهگیری آن را از آن دو شاخهٔ دیگر شتابانتر کردند» (آشوری، 2007: 4).
«سه» نام برای «یک» زبان نه تنها سودی ندارد، که پیامدهای زیانباری را برای سخنگویان این زبان به بار آورده است. نخست اینکه، این سه نام بسیاری را به این اشتباه میاندازد که این سه واقعاً سه زبان متمایزند و سخنگویان یکی از این سه اهل دو شاخهٔ دیگر را همزبان خود ندانند. چه بسا این «همزبان ندانستن» مانع گفتوگو و تبادل اندیشه میان اهل آن سه کشور شود. و دیگر اینکه، این سه نام ممکن است به توهمی دامن بزند که یکی از این سه کشور مدعی کل میراث ادبیات این زبان مشترک شود، گرچند که دامنهٔ نفوذ این زبان از ترکستان چین تا سراسر آسیای میانه و افغانستان و ایرانی کنونی تا بخش بزرگی از شبهقارهٔ هندوستان، و از سوی دیگر، بخش بزرگی از امپراتوری عثمانی را در بر میگرفته است (آشوری، 2007: 1).
نویسندهٔ این سطور امیداور است، به برکت همگرایی، که چندی است در میان این سه کشور پا گرفتهاست، این سه نام (فارسی، دری و تاجیکی) هم روزگار وصل خویش را بازجویند، چراکه از اصل خویش دیرزمانی است که دور ماندهاند. به عبارت دیگر، همه جا این زبان مشترک را در حالت کلی «زبان فارسی» بخوانند، اگرچه نام «دری» نیز قدمت دارد. دریگرایان توجه کنند که این زبان مشترک تا حدود نیم قرن پیش در افغانستان نیز «فارسی» نامیده میشدهاست و حتی نام «فارسی» هنوز در میان مردم افغانستان رایج است. حتی پشتوزبانان هنوز ما را در افغانستان فارسیوان (فارسیزبان) میخوانند (کاظمی، 1390: 72). تاجیکیگرایان نیز توجه کنند که این زبان حتی در تاجیکستان «فارسی تاجیکی» نامیده میشدهاست، اما در کمتر از یکقرن هویتخواهان ملیگرا نام فارسی را از آن ترکیب انداختند. البته فارسیگرایان نیز متوجه باشند که، هنگامیکه سخن از یکی از این سه گونهٔ زبانی میرود، پرپیداست که نام «فارسی» باید با صفتهای «ایرانی، افغانستانی و تاجیکی» پیوند بخورد: «فارسی ایرانی»، «فارسی افغانستانی» و «فارسی تاجیکی».
یادداشتها:
ـ آشوری، د. (2007). فارسی، دری، تاجیکی. اینترنت: وبگاه جستار.
ـ کاظمی، م.ک. (1390). همزبانی و بیزبانی. ویراست 2. تهران: عرفان.
«پیشانگاری [presupposition] یکی از انواع روابط معنایی در سطح جملات زبان است. این امکان وجود دارد که برحسب اطلاعات موجود درون یک جمله بتوان به اطلاعات دیگری دست یافت. در چنین شرایطی، یک جمله میتواند پیشزمینهٔ اطلاعاتی باشد که در جملهای دیگر آمده است. به نمونههای (1) و (2) توجه کنید:
(1) الف ـ خواهر مهرداد ازدواج کرد.
ب ـ مهرداد خواهر دارد.
(2) الف ـ منوچهر از زندان برایم نامهای فرستاده است.
ب ـ منوچهر در زندان است.
پدیدهٔ پیشانگاری، که برای نخستینبار از سوی استراوسن [Strawson] مطرح شد، در اصل به رابطهٔ میان جملههای الف و ب در نمونههایی نظیر (1) و (2) بازمیگردد. در این شرایط، جملههای (1) ب و (2) ب برای (1) الف و (2) الف "پیشانگاشته" تلقی میشوند» (صفوی، 1392: 36-135). جالب اینکه، حتی اگر جملهٔ (1) الف را منفی کنیم، باز پیشانگاشتهٔ آن (جملهٔ ب) ثابت میماند. به عبارت دیگر، حتی اگر گفته باشیم:
(3) الف ـ خواهر مهرداد ازدواج نکرد.
همچنان میتوان گفت:
(3) ب ـ مهرداد خواهر دارد.
از جمله ساختهایی که پیشانگاری دارند، پرسشهایی است که پرسشواژه دارند. به طور مثال، وقتی میگوییم:
(4) الف ـ علی کِی به مدرسه رفت؟
از پیش جملهٔ زیر را انگاشتهایم:
(4) ب ـ علی به مدرسه رفت.
این نوع پیشانگاری ممکن است مخاطب را به این باور برساند که اطلاعات مطرحشده، یعنی جملهٔ (4) ب، الزاماً صحیح است تا پیشانگاری پرسشگر.
حال فرض کنید شاهد عبور ماشینی از چهارراهی بودهاید. شما بهراستی نمیدانید که آیا واقعاً قبل از عبور این ماشین چراغ قرمز شده بودهاست یا نه. کمی بالاتر تصادف میشود. از شما، که صرفاً شاهد عبور (و نه تخلف) این ماشین بودهاید، میپرسند:
(5) الف ـ سرعت این ماشین در هنگام عبور از چراغ قرمز چند تا بوده است؟
(البته پرشسگر با تأکید بسیار میگوید: «فقط سؤال را جواب بده!»)
حال اگر پاسخ این پرسش را بدهید و به پرسشگر عددی بگویید، در واقع، شما در دام پیشانگاری پرسشگر افتادهاید. به عبارت دیگر، شما پیشانگاشتهٔ زیر را پذیرفتهاید (Yule 1996: 29):
(5) ب ـ این ماشین
از چراغ قرمز عبور کرده است.
در این ترفند، پرسشگر مخاطب را وادار میکند که باور وی (پرسشگر) را تأیید کند. این ترفند را ظاهراً وکیلها بیشتر به کار میبرند. البته نباید آن را به وکیلها منحصر کرد، بلکه این امر ممکن است هرروز برایمان اتفاق بیافتد:
پرسشگر سمج: «دیروز وقتی شیشه را با توپ شکستی، با دوستانت کجا رفتی؟» («فقط سؤال را جواب بده!»)
پاسخدهندهٔ زیرک: «به جان مادرم! من شیشه را نشکستم. دیروز با دوستانم توی پارک بودم.»
یادداشتها:
ـ صفوی، ک. (1380). نگاهی به پیشانگاری از دو چشمانداز. در: صفوی، ک. (1391). نوشتههای پراکنده (دفتر اول): معناشناسی (صص 169−135). تهران: علمی.
- Yule, G. (1996). Pragmatics. UK: Oxford.
پیش از پاسخ به این پرسش، باید با انواع فعل آشنا شد. انواع فعل، با توجه به عنصری (به غیر از نهاد) که فعل به آن نیاز (نـ)دارد (متمم فعلی)، عبارتاند از (غلامعلیزاده، 1374: 118):
1. لازم:
مثال: علی خوابید.
2. متعدی تکمفعولی: (مفعول مستقیم)
مثال1: علی سیب را خورد.
مثال2: او به علی کمک کرد.
3. متعدی دومفعولی: (مفعول مستقیم + مفعول غیرمستقیم)
مثال: علی کتاب را برای پیمان خرید.
4. رابط: (متمم نهاد)
مثال1: او معلم فیزیک است. (گروه اسمی)
مثال2: او بسیار دانا است. (گروه صفتی)
مثال3: او در خانه است. (گروه حرفاضافهای)
5. متعدی مرکب: (مفعول مستقیم + متمم مفعول)
مثال1: او پسرش را علی خواند. (گروه اسمی)
مثال2: او پسرش را بسیار عاقل میپندارد. (گروه صفتی)
6. متعدی دارای متمم قیدی: (مفعول مستقیم + متمم قیدی)
مثال: او پول خود را در داخل جعبه گذاشت.
7. لازم دارای متمم قیدی: (متمم قیدی)
مثال: ایران در قارهٔ آسیا قرار دارد.
از موارد هفتگانهٔ بالا، موردی که به بحث ما مرتبط است شمارهٔ 5 است. در زبان فارسی، برخی از فعلهای متعدی، علاوهبر مفعول مستقیم، به عنصری دیگری نیاز دارند که به مفعول مستقیم نسبت داده میشود. به طور مثال، به واژهٔ «درستکار» در مثال زیر توجه کنید:
مثال: مردم او را درستکار میدانستند.
ظاهراً صاحبنظران بر سر نام این عنصر اتفاق نظر ندارند؛ از زبانشناسان، غلامعلیزاده (1374: 118) این عنصر را «متمم مفعول» و مشکوةالدینی (1379: 114) آن را «متمم مسندی مفعول» خواندهاست. از دستورنویسان، انوری و احمدیگیوی (1390: 129)، از سویی، آن را «تمیز» نامیدهاند و، از سوی دیگر، امکان «مسند مفعول» نامیدن آن را نیز مطرح کردهاند (همان: 131). افزونبر این، تا جایی که نویسندهٔ این سطور به یاد دارد، در دوران دبیرستان و کتابهای آن دورران، برای نامیدن این عنصر صرفاً نام «مسند» به کار میرفت. به هر حال، ما همان نام نخست، یعنی «متمم مفعول»، را برمیگزینیم. برخی از فعلهایی که متمم مفعول نیاز دارند عبارتاند از: شماردن، نامیدن، دانستن، خواندن، گفتن، پنداشتن، انگاشتن، تلقیکردن، قلمدادکردن و ... .
آنچه مسلم است این است که دستکم در ترجمهٔ فعلهایی نظیر regard sb/sth as sth، see sb/sth as sth، view sb/sth as sth، describe sb/sth as sth و ...، که ساختاری شبیه ساختار مورد شمارهٔ 5 دارند، نباید as (بهعنوان) را، چه در حالت معلوم چه در حالت مجهول، ترجمه کرد. به طور مثال، «بهعنوان» در ترجمههای زیر زاید است:
- I regard him as a fool.
ـ من او را بهعنوان
احمق میدانم.
- The result of last week's election will be seen as a victory for the right-wing government.
ـ نتیجهٔ انتخابات
هفتهٔ گذشته بهعنوان پیروزی دولت راستگرا قلمداد میشود.
با این همه، ظاهراً در بسیاری از موارد نمیتوان as (بهعنوان) را ترجمه نکرد. مثلاً، به مورد زیر توجه کنید:
- As a father, I should support my family.
ـ من، بهعنوان پدر، باید از خانوادهام حمایت کنم.
یادداشتها:
ـ انوری، ح. و احمدی گیوی، ح. (1390). دستور زبان فارسی2، ویرایش 4م. تهران: فاطمی.
ـ غلامعلیزاده، خ. (1374). ساخت زبان فارسی. تهران: احیای کتاب.
ـ مشکوةالدینی، م. (1379). دستور زبان فارسی بر پایهٔ نظریهٔ گشتاری. ویرایش 2. مشهد: دانشگاه فردوسی.