حسین حسن‌زاده

حسین حسن‌زاده

«کاشکی هستی زبانی داشتی / تا ز هستان پرده‌ها برداشتی» (مولوی)
حسین حسن‌زاده

حسین حسن‌زاده

«کاشکی هستی زبانی داشتی / تا ز هستان پرده‌ها برداشتی» (مولوی)

آیا می‌دانستید

 در برخی از زبان‌ها، به ویژه ژاپنی، چینی، ویتنامی و تایلندی، نقش اصلی ساخت‌ مجهول (و ساخت مجهول‌مانند، مثلاً، در زبان چینی) بیان ناملایمات [adversity] است. در این زبان‌ها، کاربرد سنّتی مجهول عبارت است از گزارش رویدادهای ناگوار. به طور مثال، در زبان ژاپنی، می‌گویند: «بر سر من باران باریده شد» تا اینکه «بر سر من باران بارید.» (Baker 2011: 116)

 

یادداشت‌ها:

- Baker, M. (2011). In Other Words. UK: Routledge.

زبان انگلیسی برای فارسی‌زبانان یک‌زبانه «زبان دوم» است یا «زبان خارجی»؟

زبان دوم، در گسترده‌ترین معنایش، به زبانی گفته می‌شود که شخص پس از فراگیری زبان بومی‌اش آن را یاد می‌گیرد. با وجود این، زبان‌شناسان غالباً اصطلاح «زبان دوم» را، در معنایی خاص‌تر، در تقابل با اصطلاح «زبان خارجی» به کار می‌برند. در چنین حالتی، «زبان دوم» به زبانی گفته می‌شود که «نقشی مهم در کشور یا منطقه‌ای خاص ایفا می‌کند، گرچند که ممکن است زبان اول بسیاری از افرادی که آن را به کار می‌برند نباشد» (Richards and Schmidt 2010: 514). به عبارت دیگر، «زبان دوم» زبانی رسمی و رایج در یک کشور است، که برای تحصیل و اشتغال مورد نیاز است و غالباً اقلیت‌ها و مهاجرانی آن را می‌آموزند که زبان بومی‌شان زبان دیگری است (Saville-Troike 2006: 4). اما «زبان خارجی» زبانی است که کاربرد گسترده‌ای در بافت اجتماعی نزدیک زبان‌آموزان ندارد، بلکه ممکن است در مسافرت احتمالی یا موقعیت‌های ارتباطی میان‌فرهنگی دیگری به کار رود، یا در مدرسه پیش‌نیاز آموزشی تلقی شود که نیاز فوری یا ضروری بر آن مترتب نیست (ibid.: 4). به طور نمونه، «زبان انگلیسی» برای مهاجران در آمریکا و «زبان کاتالان» [Catalan] برای اسپانیایی‌زبانان منطقهٔ خودمختار کاتالونیا [Catalonia] زبان دوم قلمداد می‌شوند، زیرا یادگیری این زبان‌ها برای زندگی در چنین جوامعی ضروری است (Richards and Schmidt 2010: 514).


با توجه به توضیحات بالا، زبان انگلیسی برای فارسی‌زبانان یک‌زبانه‌ای که آن را می‌آموزند، در معنایی گسترده و غیرفنی، زبان دوم است، اما، در معنایی خاص و فنی، زبان خارجی است. 

 

یادداشت‌‌ها:

  

- Richards, J. C. and Schmidt, R. (2010). Longman Dictionary of Language Teaching and Applied Linguistics. 4th edition. UK: Pearson Education.

- Saville-Troike, M. (2006). Introducing Second Language Acquisition. UK: Cambridge.


پوشش یا حجاب؟

«کلمهٔ "حجاب" هم به معنی پوشیدن است و هم به معنی پرده و حاجب. بیشتر، استعمالش به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‌دهد که پرده وسیلهٔ پوشش است» (مطهری، 1379: 72). از همین روست که واژهٔ «حجاب» جنبه‌ای منفی در معنای خود دارد. در قدیم فقیهان اصطلاح «سَتْر» (پوشش) را به کار می‌برده‌اند (همان: 73). به بیان فنی‌تر، تفاوت عمدهٔ واژه‌های «پوشش» و «حجاب» بار معنایی [connotation] آنهاست.


بار معنایی، که به آن معنای عاطفی [affective meaning] نیز می‌گویند، به معنایی گفته می‌شود که هر واژه یا عبارت ممکن است ورای معنای مرکزی‌اش [central meaning] داشته باشد. این معنا احساسات و نگرش سخنگویان را نسبت به آنچه آن واژه بدان اشاره دارد می‌رساند (Richards and Schmidt 2010: 118). بار معنایی در واژهٔ «پوشش» مثبت، یا دست‌کم خنثی، و در واژهٔ «حجاب» منفی است. به عبارت دیگر، واژهٔ «پوشش» در فارسی‌زبانان هیچ نگرش یا احساس منفی پدید نمی‌آورد، اما واژهٔ «حجاب» دست‌کم به باور استاد مطهری به توهم «پشت‌پرده‌نشینی زنان» دامن زده (1379: 73)، نگرشی منفی را در فارسی‌زبانان برمی‌انگیزد. افزون‌بر این، سرّ اینکه در زبان فارسی در برابر liberal (آزادی‌خواه) واژهٔ «آزادی‌خواه» به کار نمی‌رود نیز معنای عاطفی آن دو است. به بیان دیگر، در زبان فارسی، در برابر liberal، واژهٔ «لیبرال» به کار می‌رود، نه واژهٔ «آزادی‌خواه»، زیرا واژهٔ «آزادی‌خواه» در زبان فارسی بار معنایی مثبتی دارد، حال آنکه به‌کاربرندگان واژهٔ «لیبرال» بار معنایی منفی برای liberal منظور دارند. از همین روست که آنها هیچ‌وقت نمی‌خواهند واژهٔ «آزادی‌خواه» را، که بار معنایی مثبتی دارد، در برابر liberal به کار برند.


برخی از واژه‌ها در دوره‌ای بار معنایی مثبت داشته‌اند و در دوره‌ای دیگر بار معنایی منفی. به طور مثال، می‌توان به واژهٔ «روشنفکر» اشاره کرد. این واژه تا یکی دو دهه پیش بار معنایی منفی داشته است و تقریباً مرادف «غرب‌زده»، «ازفرنگ‌برگشته»، «غربی‌مآب»، «خودفروخته» و ... به کار می‌رفته است. اما ظاهراً امروزه بار معنایی مثبتی به خود گرفته است و حتی همنشین واژه «دینی» شده است: «روشنفکر دینی». با این حال، همیشه باید به بافتی که واژه در آن به کار رفته است توجه کرد، زیرا ممکن است همان واژه در متنی بار معنایی مثبت داشته باشد و در متن دیگری بار معنایی منفی. مثلاً، همین واژهٔ «روشنفکر»، که امروزه عمدتاً بار معنایی مثبت به خود گرفته است، ممکن است در متنی بار معنایی منفی داشته باشد.    

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، م. (1379). مسئلهٔ حجاب. چاپ 52م. تهران: ملاصدرا.

- Richards, J. C. and Schmidt, R. (2010). Longman Dictionary of Language Teaching and Applied Linguistics. 4th edition. UK: Pearson Education.


آیا امکان دارد کسی بدون لهجه سخن بگوید؟

بسیاری‌ ساده‌لوحانه گمان می‌کنند که اصولاً امکان دارد کسی اصلاً لهجه نداشته باشد. به همین خاطر است که آنها جملاتی نظیر «فلانی اصلاً لهجه ندارد» را به کار می‌برند. آنها، تا هنگامی‌که شخص به لهجهٔ رایج پایتخت (مثلاً، لهجهٔ تهرانی) سخن می‌گوید، بر این باورند که آن شخص لهجه ندارد! اما به محض اینکه آن شخص به لهجه‌ای غیر از لهجه رایج در پایتخت (مثلاً، لهجهٔ شیرازی) سخن گفت، به باور آنها این شخص لهجه‌دار سخن می‌گوید. این باور از بُن نادرست است. اصولاً، امکان ندارد کسی بدون لهجه سخن بگوید. در مثال بالا، تا هنگامی‌که آن شخص اصطلاحاً تهرانی صحبت می‌کند، او نیز لهجه دارد و آن بی‌تردید «لهجهٔ تهرانی» است، نه اینکه او لهجه ندارد. لهجه را در گسترده‌ترین معنای آن به طرزی از سخن‌گفتن تعریف کرده‌اند که اطلاعاتی در مورد سخنگو در اختیار شنونده قرار می‌دهد. این اطلاعات عبارت‌اند از (الف) اینکه آن سخنگو اهل کجاست؛ (ب) اینکه وی به کدام طبقه اجتماعی تعلق دارد؛ (ج) و اینکه آیا او بومی است یا غیربومی. (Richards and Schmidt 2010: 3)     

 

 

یادداشت‌ها:

- Richards, J. C. and Schmidt, R. (2010). Longman Dictionary of Language Teaching and Applied Linguistics. 4th edition. UK: Pearson Education.  

واژه‌ها فرزندان جامعه‌اند!

زبان ارتباط تنگاتنگی با جامعه دارد، به طوری که هر اتفاقی در جامعه می‌افتد به نحوی در زبان بروز می‌کند. به طور مثال، هنگامی‌که اختراع یا ابداعی در زمینهٔ فناوری می‌شود، دست‌کم واژه‌ای برای آن ساخته یا برساخته می‌شود. وقتی اولین «کامپیوتر» ساخته شد، computer در برابر آن وضع شد. پیش از آن، واژهٔ computer یا اصلاً به کار نمی‌رفت، یا دست‌کم معنای «کامپیوتر» را نداشت. در زبان فارسی، بعدها که این دستگاه وارد ایران شد و واژهٔ «کامپیوتر» در این کشور رایج شد، در برابر آن «رایانه» (ظاهراً از مصدر «رایانیدن») را وضع کردند. یا مثلاً، امروزه در زبان انگلیسی از واژهٔ google در مقولهٔ فعل نیز استفاده می‌کنند. به بیان ساده‌تر، هرگاه بخواهند بگویند «آن را در گوگل جست‌وجو کن»، می‌گویند Google it!. «گوگل» واژه‌ای برساخته بود که پس از تولد «موتور جست‌وجوی گوگل» در زبان انگلیسی رایج شد.


البته مسئله فقط به اختراع یا ابداع در زمینهٔ فناوری ختم نمی‌شود. وقتی فیلم یا سریالی ساخته می‌شود و واژه‌ها و اصطلاحاتی یا ساخته می‌شوند، یا در معنای خاصی به کار می‌روند، آن واژه‌ها و اصطلاحات در مخاطبان آن فیلم یا سریال تأثیر گذاشته، از طریق آنها (افراد جامعه) در جامعه بروز می‌یابند. به طور نمونه، وقتی مهران مدیری سریال طنز «شب‌های برره» را ساخت، سیلی از واژه‌ها و اصطلاحات برساخته در جامعهٔ ایران متولد و رایج شد. یا مثلاً، احتمالاً بعد از آنکه مهران غفوریان واژهٔ «تابلو» را در سریال «زیر آسمان شهر» در معنای «انگشت‌نما، نمایان، آشکار و ...» به کار برد، این واژه در میان (نو)جوانان ایرانی محبوبیت فزون‌تری یافت.


«اگر به هر دلیلی نوعی دگرگونی در جامعه‌ای رخ دهد، این دگرگونی می‌تواند بر طرز فکر اعضای ]آن[ جامعه تأثیر بگذارد و زبان نیز مسلماً از تأثیر این دگرگونی مصون نخواهد بود و به طور عمیق و گسترده‌ای تحت تأثیر انواع دگرگونی‌های جوامع، از جمله دگرگونی‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، قرار می‌گیرد. به طور کلی، نمی‌توان گفت کدام‌یک از این تغییرات می‌تواند عامل تغییرات گسترده‌تری در زبان باشد. شاید بهتر باشد بگوییم میزان تأثیرپذیری زبان از تحولات جامعه به گستره و عمق این تغییرات بستگی مستقیم دارد. به عبارت ساده‌تر، می‌توان گفت هرچه تحولات برون‌زبانی عمیق‌تر و بنیادی‌تر باشند تأثیر بیشتر و گسترده‌تری بر زبان می‌گذارند. در هر حال، پژوهش‌های جامعه‌شناسان، و به‌ویژه زبان‌شناسان، نشان می‌دهد که این تغییرات بیشترین تأثیر خود را بر زبان در سطح واژگان اعمال می‌کنند» (محمودزاده، 1383: 6). به طور نمونه، «با برقراری رژیم جمهوری اسلامی ]ایران[ و حاکم شدن شرایط جدید بر ]این[ کشور، تفکر مذهبی – سیاسی حاکم بر جامعه، تغییرات واژگانی بسیاری را سبب شد» (همان: 8). به بیان ساده‌تر، واژه‌ها و عبارت‌هایی چون «انقلاب»، «برادر»، «خواهر»، «امت مسلمان»، «امت انقلابی»‌، «رهبر انقلاب»، «ضدانقلاب»، «شیطان بزرگ» و بسیاری دیگر پس از انقلاب 1357 در ایران باب شد (همان: 9).


«عوامل اجتماعی یا همان عوامل برون‌زبانی تأثیر قابل‌ملاحظه‌ای بر زبان دارند. جوامع زبانی، ساختار و ارزش‌های اجتماعی و نیز جهان‌بینی اعضای این جوامع عناصر تشکیل‌دهندهٔ این عوامل می‌باشند. حال اگر دگرگونی خاصی در این عوامل به وجود آید، تأثیر مستقیم آن بر زبان مشهود خواهد بود. به عبارت دیگر، تغییرات اجتماعی، با هر گستره و عمقی، تغییراتی را در زبان پدید می‌آورند» (همان: 7).     

 

یادداشت‌ها:

ـ محمودزاده، ک. (1383). تغییرات اجتماعی و تأثیر آنها بر زبان و ترجمه. مجلهٔ زبان و ادب (وابسته به دانشگاه علامه طباطبایی).، ش22، صص1 – 23.


زبان افشاگر است!

بسیاری از انسان‌ها ساده‌انگارنه چنین می‌پندارند که از زبان استفاده می‌کنند و چیزی یا کسی را توصیف می‌کنند، حال‌آنکه زبان‌ورزی امر پیچیده‌ای است. آنها از این حقیقت غافل‌اند که وقتی از زبان، برای توصیف کسی یا چیزی، استفاده می‌کنند، در واقع، خود را نیز توصیف می‌کنند. به عبارت دیگر، هنگامی‌که کسی لب به سخن می‌گشاید، بی‌تردید دیدگاه‌ها، اندیشه‌ها، باورها و ارزش‌های مورد قبول خود را برملا می‌کند. چه خوش گفت آن اندیشه‌ور که «کلام از صیقلی‌ترین و نورخیزترین آینه‌هایی است که شخصیت متکلم را باز می‌نمایاند» (سروش، 1373: 30). به بیان دیگر، وقتی کسی از اسمی (مثلاً، «روحانی» در برابر «آخوند») استفاده می‌کند، وقتی کسی از صفتی (مثلاً، «شورشی» در برابر «معترض») بهره می‌برد، وقتی کسی فعلی را (مثلاً، «کشته‌شدن» در برابر «شهید‌شدن» یا «به‌ هلاکت رسیدن») به کار می‌بندد، وقتی کسی از ساخت لازم به‌جای ساخت متعدی (مثلاً، «شیشه شکست» در برابر «شیشه را شکستم») استفاده می‌کند، وقتی کسی از ساخت مجهول به‌جای ساخت معلوم (مثلاً، «سه دانشجوی شورشی کشته شد» در برابر «پلیس سه دانشجوی معترض را از پا درآورد») بهره می‌برد، یا حتی وقتی که او سکوت (مثلاً، سکوت فلان رسانه در مورد رویدادی در فلان کشور) می‌کند، البته باورها و ارزش‌های مقبول خود را «لو می‌دهد.»


در سطحی به‌مراتب بالاتر، تعجبی ندارد که زبان‌شناسان شناختی [cognitive linguists] بر این باورند که «با مطالعهٔ زبان می‌توان به ماهیت و ساختار و آرای ذهن انسان پی‌برد» (راسخ‌مهند، 1389: 6 - 7). یکی از دلایل مهم این زبان‌شناسان در مطالعهٔ زبان از این فرض ناشی می‌شود که «زبان الگوهای اندیشه و ویژگی‌های ذهن انسان را منعکس می‌کند» (همان: 6). به بیان ساده‌تر، زبان‌شناسان شناختی بر آن‌اند که معمای چیستی ذهن انسان را از طریق بررسی زبان او حل کرده، گره آن را بگشایند.

  

بزرگان نیز به زبان‌ورزی توجه تامی داشته‌اند؛ به طور نمونه، امام علی (ع)، امام سخن‌وری و سخن‌دانی، فرموده‌اند که «انسان زیر زبان خود پنهان است» (نهج‌البلاغه، حکمت148: 645).

 

«تا مرد سخن نگفته باشد

علم و هنرش نهفته باشد»

(گلستان، باب اول: حکایت3)

 

«آدمی مخفی است در زیر زبان

این زبان پرده است بر درگاه جان»

(مثنوی‌ معنوی، دفتر دوم: بخش21)

 

یادداشت‌ها:

ـ نهج‌البلاغه. دشتی، م. (مترجم).(1386). تهران: قدر ولایت.

ـ نرم‌افزار گنجور رومیزی. ویرایش 2.72

ـ راسخ‌مهند، م. (1389). درآمدی بر زبان‌شناسی شناختی. تهران: سمت.

ـ سروش، ع. (1373). حکمت و معیشت: شرح نامهٔ امام علی به امام حسن (علیهما‌السّلام). (دفتر 1م). تهران: صراط.

ندامتگاه یا زندان؟

آیا تا به حال اندیشیده‌اید چرا بر سر در همه (یا دست‌کم بیشتر) زندان‌ها واژه‌ٔ «ندامتگاه» (محل پشیمانی) به کار رفته‌ است، نه واژهٔ «زندان»؟ مثلاً، چرا بر سر در زندان کچویی (واقع در کرج) نوشته‌اند «ندامتگاه کچویی» و نه «زندان کچویی»؟ در زبان انگلیسی نیز بر سر در زندان‌ها، بیشتر، از واژهٔ penitentiary (ندامتگاه) استفاده می‌شود تا از واژهٔ prison (زندان). مگر چه فرقی بین «زندان» و «ندامتگاه» هست که موجب می‌شود یکی به‌جای دیگری به کار رود؟ ظاهراً، برخی از واژه‌ها به مفاهیم، عناصر و امور منفی اشاره‌ٔ صریح‌تری دارند، تا بدیل‌شان. وقتی چنین واژه‌هایی به کار می‌روند، ممکن است در سخنگویان هر زبانی احساس ناخوشایندی پدید آید. از این‌رو، آن سنخگویان ممکن است برای آن مفهوم از واژهٔ دیگری استفاده کنند که جنبهٔ مثبت‌تری از آن مفهوم را در بردارد. به عبارت دیگر، آنها ممکن است از حُسن تعبیر [euphemism] بهره ببرند.


حُسن تعبیر عبارت است از «کاربرد واژه‌ای که گمان می‌رود نسبت به واژهٔ دیگری کمتر آزارنده یا ناخوشایند باشد» (Richards and Schmidt 2010: 205). به بیان دیگر، در حسن تعبیر، عبارتی ملایم، مبهم یا حشوآلود به جای عبارت دیگری می‌نشیند تا از صراحت بی‌پرده یا کاربرد ناخوشایند پرهیز شود (Fowler 1965: 171). به طور مثال، فارسی‌زبانان از روی حسن تعبیر، به‌جای فعل «مردن»، از بدیل‌های «فوت‌کردن»، «رحلت(کوچ)کردن»، «به رحمت خدا رفتن» و ... استفاده می‌کنند. یا مثلاً، آنها، با اینکه واژهٔ «کور» را دارند، از واژه‌های «نابینا» یا «روشن‌دل» بهره می‌برند.


البته باید توجه داشت که زبان امری تحول‌پذیر است و حتی واژه‌های برخاسته از حُسن تعبیر نیز ممکن است تغییر کنند. به طور نمونه، انگلیسی‌زبانان ابتدا واژهٔ crippled (شل) را به‌‌کار می‌بردند. چون کاربردش ناگوار بود، واژهٔ handicapped (گرفتار) را استخدام کردند. از آنجایی‌که آن نیز پس از چندی دل سخنگویان را زد، واژهٔ disabled (ناتوان) جانشین آن شد. امروزه ظاهراً آنها از واژهٔ challenged (چالش‌دیده) بهره می‌برند (Fromkin, et al 2014: 25). همچنین باید در نظر داشت که هرگاه در متنی حُسن تعبیر به کار رفت، مترجم نیز باید حُسن تعبیر به کار ببرد یا دست‌کم آن را به نحوی در ترجمه جبران کند.


متأسفانه، در زبان فارسی، فرهنگ حُسن تعبیر وجود ندارد، که، به نظر نویسندهٔ این سطور، نبود آن آشکارا دست‌کم در زمینه‌های ترجمه و ویرایش حس می‌شود. به سخن دیگر، این فرهنگ بی‌تردید سخت به کار گزارش‌نویسان، خبرنویسان، نویسندگان، مترجمان و ویراستاران می‌آید. البته، امید است که چشم ما نیز به چنین فرهنگی روشن شود. اما خوشبختانه، در زبان انگلیسی، چنین فرهنگی موجود است. مثلاً، می‌توان دست‌کم به فرهنگ حُسن تعبیر: چگونه منظورتان را به زبان نیاورید (2002) هولدر اشاره کرد.     

 

یادداشت‌ها:

 

- Fowler, H. W. (1965). Oxford Fowler's Modern English Usage Dictionary. 2nd edition. UK: Oxford.

- Fromkin, V. and Rodman, R. and Hyams, N. (2014). An Introduction to Language. 10th edition. USA: Wadsworth.

- Holder, R. W. (2002). A Dictionary of Euphemisms: How Not To Say What You Mean. 3rd edition. UK: Oxford.

- Richards, J. C. and Schmidt, R. (2010). Longman Dictionary of Language Teaching and Applied Linguistics. 4th edition. UK: Pearson Education. 


فریب نخوریم!

«پیش‌انگاری [presupposition] یکی از انواع روابط معنایی در سطح جملات زبان است. این امکان وجود دارد که برحسب اطلاعات موجود درون یک جمله بتوان به اطلاعات دیگری دست یافت. در چنین شرایطی، یک جمله می‌تواند پیش‌زمینهٔ اطلاعاتی باشد که در جمله‌ای دیگر آمده است. به نمونه‌های (1) و (2) توجه کنید:


(1) الف ـ خواهر مهرداد ازدواج کرد.

      ب ـ مهرداد خواهر دارد.


(2) الف ـ منوچهر از زندان برایم نامه‌ای فرستاده است.

     ب ـ  منوچهر در زندان است.


پدیدهٔ پیش‌انگاری، که برای نخستین‌بار از سوی استراوسن [Strawson] مطرح شد، در اصل به رابطهٔ میان جمله‌های الف و ب در نمونه‌هایی نظیر (1) و (2) بازمی‌گردد. در این شرایط، جمله‌های (1) ب و (2) ب برای (1) الف و (2) الف "پیش‌انگاشته" تلقی می‌شوند» (صفوی، 1392: 36-135). جالب اینکه، حتی اگر جملهٔ (1) الف را منفی کنیم، باز پیش‌انگاشتهٔ آن (جملهٔ ب) ثابت می‌ماند. به عبارت دیگر، حتی اگر گفته باشیم:


 (3) الف ـ خواهر مهرداد ازدواج نکرد.


همچنان می‌توان گفت:


(3) ب ـ مهرداد خواهر دارد.


از جمله ساخت‌هایی که پیش‌انگاری دارند، پرسش‌هایی است که پرسش‌واژه دارند. به طور مثال، وقتی می‌گوییم:


(4) الف ـ علی کِی به مدرسه رفت؟

از پیش جملهٔ زیر را انگاشته‌ایم:


(4) ب ـ علی به مدرسه رفت.


این نوع پیش‌انگاری ممکن است مخاطب را به این باور برساند که اطلاعات مطرح‌شده، یعنی جملهٔ (4) ب، الزاماً صحیح است تا پیش‌انگاری پرسشگر.


حال فرض کنید شاهد عبور ماشینی از چهارراهی بوده‌اید. شما به‌راستی نمی‌دانید که آیا واقعاً قبل از عبور این ماشین چراغ قرمز شده بوده‌است یا نه. کمی بالاتر تصادف می‌شود. از شما، که صرفاً شاهد عبور (و نه تخلف) این ماشین بوده‌اید، می‌پرسند:


(5) الف ـ سرعت این ماشین در هنگام عبور از چراغ قرمز چند تا بوده ‌است؟

(البته پرشسگر با تأکید بسیار می‌گوید: «فقط سؤال را جواب بده!»)


حال اگر پاسخ این پرسش را بدهید و به پرسشگر عددی بگویید، در واقع، شما در دام پیش‌انگاری پرسشگر افتاده‌اید. به عبارت دیگر، شما پیش‌انگاشتهٔ زیر را پذیرفته‌اید (Yule 1996: 29):


(5) ب ـ این ماشین از چراغ قرمز عبور کرده‌ است.

 

در این ترفند، پرسشگر مخاطب را وادار می‌کند که باور وی (پرسشگر) را تأیید کند. این ترفند را ظاهراً وکیل‌ها بیشتر به کار می‌برند. البته نباید آن را به وکیل‌ها منحصر کرد، بلکه این امر ممکن است هرروز برای‌مان اتفاق بیافتد:


پرسشگر سمج: «دیروز وقتی شیشه را با توپ شکستی، با دوستانت کجا رفتی؟» («فقط سؤال را جواب بده!»)


پاسخ‌دهندهٔ زیرک: «به جان مادرم! من شیشه را نشکستم. دیروز با دوستانم توی پارک بودم.»

 

یادداشت‌ها:

ـ صفوی، ک. (1380). نگاهی به پیش‌انگاری از دو چشم‌انداز. در: صفوی، ک. (1391). نوشته‌های پراکنده (دفتر اول): معناشناسی (صص 169135). تهران: علمی.

- Yule, G. (1996). Pragmatics. UK: Oxford.


دوست ناباب!

چندی پیش، یکی از دوستان دانشورم، آقای مسعود نوابی، بحث جالبی را مطرح کردند که تأمل‌برانگیز بود. پرسش ایشان این بود که فارسی‌زبانان چرا عبارت تناقض‌آمیز «دوست ناباب» را به‌کار می‌برند. آخر «دوست ناباب» که دیگر «دوست» نیست و اصولاً، همنشینی «دوست» و «ناباب» منطقاً نادرست است. در واقع، پرسش ضمنی و بنیادی‌تر ناظر بر رابطهٔ «زبان» و «منطق» بود. به‌ عبارت دیگر، آیا «منطق» همیشه در «زبان» رعایت می‌شود یا نه؟ ظاهراً پاسخ این پرسش منفی است و مثال‌ها و ساخت‌های بسیاری را می‌توان دلیل آورد. به طور مثال، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد. البته همهٔ این موارد را باید «مشت نمونهٔ خروار» در نظر گرفت.


1. یکی از بزرگ‌ترین کارخانه‌های دنیا!

 صفت برترین بر وحدت دلالت می‌کند. به بیان دیگر، عبارت «یکی از بزرگ‌ترین» منطقاً نادرست است، زیرا «بزرگ‌ترین کارخانهٔ دنیا» یکی است. اما فارسی‌زبانان این ساخت «غیرمنطقی» را به کار می‌برند.


2. الف: «ساعت داری؟» ب: «ساعت سه و نیمه!»

هیچ منطق‌دانی نمی‌تواند رابطهٔ بین این پرسش و پاسخ را توجیه کند. الف دارد می‌پرسد که آیا ب ساعت دارد یا نه. جواب «منطقی» این سؤال «آره» یا «نه» است، نه اینکه ب بگوید: «ساعت سه و نیمه!»


3. الف: «می‌تونی نمک رو بدی من؟» ب: «بفرمایید!»

پاسخ «منطقی» پرسش بالا «بفرمایید!» نیست، بلکه «آره» یا «نه» است. البته «بفرمایید!» جواب «بجا»ی آن است.


4. علی مُرد!

بی‌تردید «علی» هیچ‌گاه نمی‌تواند منطقاً «بمیرد.» البته او می‌تواند خود را بکُشد! اما نمی‌تواند «به اختیار» خود بمیرد. صورت «منطقی» این جمله عبارت است از: «مرگ بر علی عارض شد.»


5. شیشه شکست!

قطعاً هر شیشه‌ای را می‌توان «شکست»، اما هیچ‌ شیشه‌ای «منطقاً» نمی‌تواند خودش را «بشکند.»

 

6. مثلث دو ضلعی!

سخنگویان هر زبانی می‌توانند ترکیب‌های تناقض‌آمیز بی‌شماری بسازند و دربارهٔ آنها ساعت‌ها صحبت کنند و کتاب‌ها بنویسند. از دیگر شاهکارهای تناقض‌آمیز فارسی‌زبانان ترکیب «وام بلاعوض» است.


7. خورشید می‌خندید!

جان‌بخشی به اشیاء، که خود زیرمجموعه‌ای از مَجاز است، مهم‌ترین دلیل بر آن است که «منطق» همیشه در «زبان» رعایت نمی‌شود.

عناوین اصلی [خبرها] یا سرخط خبرها؟

صدا و سیمای ایران، به‌ویژه خبر ساعت14 شبکهٔ یک، در ابتدای اخبار، همیشه عبارت «عناوین اصلی ]خبرها[» را به کار برده، چند تیتر اصلی خبر را برای بینندگان بازگو می‌کند و سپس به مشروح اخبار می‌پردازد. اما اگر ـ زبانم لال! ـ بی‌‌بی‌سی‌ فارسی را تماشا کرده باشید، می‌دانید که این شبکهٔ خبری این عبارت را به کار نمی‌برد، بلکه از عبارت «سرخط خبرها» استفاده می‌کند. شاید این سؤال برای شما مطرح شود که چه فرقی می‌کند کدام‌یک از این عبارت‌ها را به کار بریم؟ در پاسخ به این سؤال، باید عرض کنم که این دو عبارت اهمیت چندانی ندارند، بلکه آنچه بسیار مهم است سیاست پشت این دو عبارت است. در مورد اول، صدا و سیمای ایران، به تبع سیاست فرهنگستان زبان و ادب فارسی، نه تنها، در برابر واژهٔ انگلیسی headline، واژهٔ عربی «عنوان» را به کار می‌برد، بلکه می‌تواند آن را به شیوهٔ زبان عربی (جمع مکسّر) جمع ببندد. با نگاهی به اصول و ضوابط واژه‌گزینی (1388) فرهنگستان می‌توان به این نکته پی برد که گروه واژه‌گزینی‌ فرهنگستان همۀ واژه‌های عربی‌تباری را که یا در فارسی امروز تداول دارند و / یا دست‌کم در چند متن معتبر نظم و نثر فارسی، عمدتاً تا اواخر قرن پنجم، به کار رفته‌اند جزء گنجینهٔ واژگانی زبان فارسی می‌داند و در واژه‌گزینی مورد استفاده قرار می‌دهد (ص10). از این رو، بعید نیست که صدا و سیمای ایران نه تنها واژهٔ عربی «عنوان»، که البته در زبان فارسی رایج است، بلکه از جمع مکسر آن، «عناوین»، که باز در زبان فارسی رایج است، استفاده کند. اما، در مورد دوم، بی‌بی‌سی‌ فارسی، شاید از سر ملی‌گرایی، از به کار بردن واژهٔ عربی «عنوان» یا جمع مکسّر آن پرهیز کرده، از برگرتهٔ واژهٔ انگلیسی headline، «سرخط»، استفاده می‌کند.


 شایان ذکر است، در گرته‌برداری [calque]، در مقابل هر جزء معنادار اصطلاح بیگانه یک جزء معنادار در زبان فارسی قرار داده می‌شود. به طور مثال، واژهٔ headline به عناصر سازنده‌اش تجزیه شده، در مقابل هر جزء آن برابر فارسی‌اش قرار می‌گیرد:

(خط) + line (سر)Headline = head     

برابرهای فارسی به هم جوش می‌خورند و واژهٔ ظاهراً فارسی‌تر «سرخط» متولد می‌شود.


نگارندهٔ این سطور با عربی‌گرایی افراطی و عربی‌ستیزی (یا عربی‌زدایی) مخالف است، گرچند مرز این دو با فارسی‌نویسی آشکارا مشخص نیست. به اعتقاد او، فارسی‌زبانان نباید واژه‌ها و عناصر عربی را طرد کنند، بلکه باید، در مواقع ضروری، به‌ویژه ضرورت علمی، از آنها بهره ببرند. به طور مثال، به اعتقاد نویسندهٔ این سطور، یکی از عناصری که وام‌گرفتن آن از زبان عربی در زبان فارسی بسیار راهگشا و پرسود است پسوند « ـ‌یّت» است. به کمک و با مقبولیت این پسوند در زبان فارسی، بسیاری از گره‌ها گشوده می‌شود. مثلاً، می‌توان در برابر یکی از معانی واژهٔ modernism «مدرنیّت» را برساخت و، به طور کلی، این پسوند را دست‌کم در برابر یکی از معانی –ism انگلیسی به کار برد، البته اگر اُدبای درست‌نویس و درست‌اندیش سخت‌گیری، بلکه سنگ‌اندازی، نکنند و بگذارند این پسوند عربی را با واژه‌های غیرعربی پیوند بزنیم. البته، پرپیداست که تا حد امکان بهتر است و باید از به‌کار‌بردن لغات عربی کهنه و نارسا خودداری کرد. در زبان انگلیسی، نیز متخصصان، هنگامی‌که واژه کم می‌آورند، به زبان‌های دیگر، از جمله لاتینی و یونانی، متوسل می‌شوند. در این زبان، هیچ‌کس توی کرنا نمی‌کند که ای وای! این واژه یا اصطلاح انگلیسی‌تبار نیست، بلکه کاملاً با آغوش باز آن را، در صورت خوش‌ساختی، می‌پذیرند. اصولاً، دادوستد زبانی امری طبیعی، بلکه اجتناب‌ناپذیر، است و سره‌‌گرایی راه به جایی نمی‌برد.

 

یادداشت‌ها:

ـ اصول و ضوابط واژه‌گزینی (1388). فرهنگستان زبان و ادب فارسی. تهران: انتشارات فرهنگستان.